-
پیشرفت مداوم
سهشنبه 11 اردیبهشت 1403 09:54
امروز بیست و هفتمین روزی هست که روتین پوستی رو انجام میدم و تو این مدت به طور مداوم به برنامه پایبند بودم. روزهای پنج شنبه سعی کردم بیرون برم و واسه خودم در شهر بچرخم مثلا پارک لاله، بازار و انقلاب گردی داشتم. در حد کم آشپزی کردم، سالاد و چای درست کردم و سعی کردم طوری برنامه غذایی رو تغییر بدم که از عواقب چاقی در امان...
-
تکنسین داروخانه
دوشنبه 10 اردیبهشت 1403 10:38
چند وقت پیش لیست کلاس های جهاد دانشگاهی رو چک می کردم به دوره تکنسین داروخانه برخوردم و در آن ثبت نام کردم. به نظرم اومد که خوبه یه مهارت جدید یاد بگیرم و به عنوان شغل جانبی بهش نگاه کنم. دیروز اولین جلسه از کلاس برگزار شد و مقدمات در مورد محیط داروخانه از جمله وظایف دکتر داروساز و تکنسین داروخانه گفته شد. استاد گفت...
-
مقابله با افسردگی
شنبه 25 فروردین 1403 10:09
این بار که رفتم دکتر واسش توضیح دادم که انجام دادن کارهای ساده واسم سخت شده و حوصله انجام دادنش رو ندارم. تشخیص دکتر افسردگی بود و واسم قرص سرترالین تجویز کرد. تقریبا یک هفته ای میشه که دارم با افسردگی می جنگم. روتین پوستی، رفتن به پارک، پیاده روی، آشپزی و انجام کارهای منزل از جمله فعالیت هایی است که برای رهایی از...
-
روتین پوستی
سهشنبه 21 فروردین 1403 10:50
توی تعطیلات عید چند تا کتاب خوندم، اثر مرکب تاثیرگذارترین بود. خلاصه کتاب در یه جمله بخوام بگم اینه که اگر شما در کوتاه مدت و به صورت روزمره عادات مشخصی داشته باشید در بلندمدت قطعا نتیجه رفتارتان را خواهید دید. مصداق عینی هم اینکه یکی از دوستام اومد خونمون و گفتش که چهار سال هست هر شب و هر صبح کرم آب رسان استفاده می...
-
داستان آرایشگاه
شنبه 26 اسفند 1402 09:32
روز پنج شنبه رفتم آرایشگاه واسه اصلاح صورت و ابرو، که خانم آرایشگر گفت روی بینی ات منافذ باز داری و فیشیال انجام بده و منم تسلیم شدم. بعد تموم شدن کارم برگشتم خونه ولی فکر کردن به یه خانمی که اومده بود موهاش رو کوتاه کنه منو وسوسه کرد که برگردم آرایشگاه و موهام رو کوتاه کنم. موهام رو کوتاه کردم و بعدش رنگ پر کلاغی...
-
لپ تاپ جدید
شنبه 19 اسفند 1402 13:18
توی شرکتی که من کار میکنم، محیطی که به ما اختصاص داده شده پنجره نداره و عاری از نور طبیعی هست. یکی از بچه ها رفته پیش مدیرعامل و به این مسئله اعتراض کرده که در این فضا در بلندمدت قادر به کار کردن نیست. تدبیری که مدیرعامل اندیشیده این هست که برای بچه ها لپ تاپ تهیه کنه که بچهها بتوانند از اتاق کنفرانس در ساعاتی که...
-
سرمایهگذاری جدید
دوشنبه 14 اسفند 1402 13:28
همان طور که در جریان هستید، من قصد خرید خانه دارم و دارم واسش پول جمع میکنم. تقریبا چند سالی میشه که لباس نخریدم و از سایر هزینه های غیر ضروری و خرج های بی مورد پرهیز کردم و بعضا از خورد و خوراکمم زدم. بماند که گاها حوصله غذا درست کردن نداشتم و غذای بیرون رو ترجیح دادم که یه سبک زندگی ناسالم و پر هزینه است اما دوست...
-
گذران روزها
شنبه 12 اسفند 1402 13:09
صبح ها به زور از خواب بیدار میشم و خودم رو می کشونم سر کار، عصرها بعد از کار سری به فروشگاه شهروند می زنم و یه چیزی میخرم تا شام ساده ای تدارک ببینم. بعد از خوردن شام و قرصهام در یوتیوب می چرخم و وقت گذرانی می کنم. گاهی حوصله داشته باشم کتاب می خوانم در غیر این صورت به رختخواب پناه می برم و خواب را به بیداری ترجیح...
-
خرید خانه
شنبه 28 بهمن 1402 10:48
قصد دارم تو تهران خونه بخرم یه آگهی بهم چشمک میزنه قیمت خونه یک میلیارد و دویست و سی تومنه و من اگه همه دارایی هام رو تجمیع کنم تقریبا به این عدد میرسه منتها قسمت زیادی از دارایی ام شهرستان هست و باید یه سر برم شهرستان و داراییهام رو بیارم و اینجا تبدیل به نقد کنم. نمی دونم الان خونه رو بخرم یا صبر کنم یکی دو سال...
-
صبح زود
دوشنبه 23 بهمن 1402 11:45
امروز صبح زود بیدار شدم چون توی شرکت ساعت هشت جلسه داشتم و باید زود و بدون تاخیر می رسیدم. توی مسیر که می اومدم خمیازه می کشیدم و حالا سر کار حس کار کردن ندارم و خمیازه می کشم. دوباره چهارشنبه جلسه داریم و باید یه سری فایل تحلیل برای جلسه چهارشنبه آماده کنم اما چه کنم که بدجوری خوابم میاد. چایی که آبدارچی آورد هم...
-
هدیه گران بها
شنبه 21 بهمن 1402 09:46
یکی از دوستان من رو به یه آقایی معرفی کرده، گاهی با هم صحبت می کنیم. این آقا خارج از کشور زندگی میکنه و قرار هست تعطیلات نوروز ایران بیاد. برای تولد من رفته یه کیف خریده و عکسش رو واسم فرستاد گفت این یکی از کادوهات هست. من سرچ کردم با توجه به برند و نوع کیف تقریبا یه مدل مشابه رو پیدا کردم که سه هزار دلار قیمت داشت....
-
غذای بیرون
سهشنبه 17 بهمن 1402 11:37
این روزها میرم شرکت برمیگردم خونه و روز من به فضای مجازی و خواب و کار میگذره. دیروز رفتم خرید مغازهی مورد نظر بسته بود و من بیهدف رفتم داخل یه رستوران غذا بخورم نزدیک سیصد هزار تومان برای یه جوجه کباب و سوپ هزینه کردم. امروز صبح مبلغ اندکی سود سپرده به حسابم واریز شد کمی آروم گرفتم. دوست ندارم خودم رو سرزنش کنم...
-
کارت هدیه
یکشنبه 1 بهمن 1402 11:55
تولد من ششم بهمن ماه هست، امروز شرکت به عنوان کادوی تولدم بهم کارت هدیه داد. احتمالا بخشی رو سهام بخرم و بخشی رو نقد نگه دارم برای خریدهای روزمره، شاید هم کتاب خریدم. از اینکه کادوی تولدم رو پیش پیش گرفتم خوشحالم. جدیدا قصد دارم برای آزمون دکتری شرکت کنم هر چند هنوز قضیه پایان نامه ام حل نشده اما برنامه ریزی من برای...
-
رویای قدرت
یکشنبه 17 دی 1402 15:04
یه روزهایی دنبال کار می گشتم و این جا خاطراتم رو می نوشتم اینکه می رفتم مصاحبه و دست از پا درازتر و مایوس تر از قبل بر می گشتم تا اینکه دو تا شرکت حاضر به پذیرش من به عنوان نیروی کار شدند. به لحاظ روحی اونقدر رنجور بودم که توان چانه زنی نداشتم البته اعتماد به نفسم هم خیلی کم بود حتی وقتی بعد از سه ماه حق جذب رو به...
-
هوس قیمه
دوشنبه 20 آذر 1402 15:15
بلیط هایی که گرفته بودم مجبور شدم کنسل کنم و بابتش خسارت بدم چون نوبت دکتر داشتم و دکتر مرخصی داشت و نوبتم تغییر کرد ناچارا برنامه های من هم عوض شد. بی صبرانه منتظر چند روز دیگه ام که برم خونه دلم لک زده واسه خورشت قیمه هایی که مامانم درست می کنه. دلم واسه دستپخت مامانم تنگ شده واسه ترشی هایی که درست می کنه واسه...
-
خسته از دنیا
شنبه 18 آذر 1402 14:24
امروز چندان حوصله کار کردن نداشتم فقط اسلایدهای یک پاورپوینت رو زدم. بلیط رفت و برگشت برای سفر سه روزه به شیراز گرفتم. الان هم آبدارچی شرکت واسم چای آورده گذاشته روی میزم و منتظرم دماش به حدی برسه که قابل خوردن باشه. به لحاظ روحی خستهام نه اینکه بگم حوصله کار ندارم در واقع حوصله هیچی ندارم و دلم می خواد این زندگی رو...
-
مرگ و زندگی
سهشنبه 7 آذر 1402 14:48
امروز کدال گزارشها رو باز نمیکرد و عملا نتونستم کاری انجام بدم و مدام در حال رفرش کردن صفحه بودم. نمی دونم چه مرگم شده سهام خریدوفروش کردم که البته خیلی منطق درستی پشتش نبود و فقط بر اساس هیجان بود. تا حدی که موجودی حسابم ته بکشه خرید کردم و باید یک هفته آتی رو در شرایط بحران مالی مدیریت شده زندگی کنم. پیام دادم به...
-
کتاب خوانی
یکشنبه 5 آذر 1402 15:21
اخیرا دو تا کتاب خوندم یکی "داشتن و نداشتن" اثر همینگوی و دیگری "دوبلینیها" اثر جیمز جویس. وقتی مشغول مطالعه میشم قدری قلبم تلطیف میشه و مهر و محبتم نسبت به اطراف و زندگی بیشتر میشه. همچنین امید به زندگی پیدا می کنم و یه جورایی احساس زنده بودن و مفید بودن می کنم. این روزها سرکار میرم و گاهی خودم...
-
کارهای نیمه تمام
دوشنبه 15 آبان 1402 14:29
امروز پاییز در حالی به نیمه می رسد که من هنوز ابتدای راهم و کاری را شروع نکرده ام، شاید یک شب با عرق سردی که بر پیشانی می نشیند از خواب بیدار شوی و ترس تا مغز استخوانت نفوذ کند. زندگی قدری معنای خود را از دست داده است. برای بقا باید جنگید ما محکومیم به کار کردن، کارمان قدری سبک است و زمان پرت زیاد دارد. می توان از آن...
-
افسانه سیزیف
دوشنبه 8 آبان 1402 14:57
از زندگی خسته شدم و به نظرم زندگی پوچ و بی معنی هست. هر روز میرم سرکار بعد برمیگردم خونه غذایی آماده می کنم و بعدش هم کمی کتاب میخونم و میخوابم و دوباره روز بعد همین طوری تکرار میشه. کاری که دارم نسبتا خوب هست فشار کاری نداره و یه آرامشی برقرار هست. دوره سه ماهه آزمایشی هم تموم شده و فعلا میتونم تو همین شرکت بمونم....
-
مسیر راهپیمایی
شنبه 29 مهر 1402 13:19
روز چهارشنبه واسه خودم خیابون گردی کردم از ولیعصر گرفته تا انقلاب رو پیاده روی کردم. مسیر دانشگاه امیرکبیر واسم جالب بود تا حالا از این سمت خیابون نیومده بودم. توی خیابون انقلاب افراد چادری و مدافع حکومت در حال شعار دادن بودند، منم همین طوری نگاه می کردم و رد می شدم برام جالب بود دیدن این همه آدم شبیه به هم تا اینکه...
-
جنگ و بازارها
دوشنبه 17 مهر 1402 13:34
چند روزی میشه حماس به اسرائیل حمله کرده و یه جورایی کشور ما هم تحت تأثیر قرار گرفته، دیروز بورس شدید منفی شد امروز حال بهتری داشت. سه روزی میشه بازار ارز و طلا تحت تأثیر قرار گرفته و قیمتها سیر افزایشی داشتهاند. من از این جریان ناراحتم، هر بار قیمت دلار بالا میره با خودم میگم به سمت آینده نامعلوم و تباه حرکت می...
-
ادامه مسیر
دوشنبه 10 مهر 1402 14:50
امروز روز خوبی بود، حوصله کردم قسمت بیان مسئله را هم نوشتم. باید به هر طریقی زندگی رو به هدف یا کاری گره بزنیم تا از این حالت پوچ بودن خودش در بیاد. مدتی بود حس می کردم زندگی خیلی پوچ هست و من نمی تونم دیگه ادامه بدم هیچ امید و انگیزه ای نداشتم. از موقعی که پایان نامه رو شروع کردم یه کم امیدواریم به زندگی بیشتر شده...
-
پایان نامه
یکشنبه 9 مهر 1402 14:38
امروز یه نمه وقت گذاشتم و نشستم پایان نامه رو شروع کردم. انتخاب موضوع رو نهایی کردم و چکیده رو هم نوشتم. تصمیم دارم روزی یک صفحه بنویسم و این غول بزرگ رو به قطعات ریز ریز بشکنم تا بتونم تمومش کنم. چندان وقت نمیگیره اگه دقت و حوصله به خرج بدم و هر روز وقت بذارم بالاخره می تونم این غول بی شاخ و دم رو از زندگیم حذف کنم....
-
روز سخت
دوشنبه 3 مهر 1402 14:51
به قدری امروز روز کاری سختی بود که حد نداشت. صبح اصلا نای بلند شدن نداشتم یک ساعت دیرتر بیدار شدم البته دیشب هم دیر خوابیدم. با یک ساعت تاخیر رسیدم سرکار، هر چه تلاش کردم انرژی خودمو جمع کنم نشد که نشد. روز یکشنبه هم همش فیلم دیدم، سریال سرگیجه رو دیدم. سریال متوسطی بود. روز شنبه هم خیابان ولی عصر گردی داشتم از نکات...
-
اما و اگر اینستاگرام
سهشنبه 21 شهریور 1402 10:03
برای روز پنج شنبه بلیط گرفتم که برم شیراز، هم خانواده رو ببینم و هم اینکه نوبت دکتر دارم. هفته پیش روز سه شنبه بعد از کار یه سر رفتم امامزاده صالح و بازار تجریش قدم زدم، حس خوبی داشت. این هفته خیلی حس کار کردن نداشتم یکی دو تا گزارش مجمع زدم و یه حساب سرانگشتی روی شرکتهای غیر بورسی داشتم. کمی توی اینستاگرام چرخیدم،...
-
محاسبات ریاضی
دوشنبه 13 شهریور 1402 12:04
دیشب از بنگاه زنگ زدند که چند روز دیگه قرارداد اجاره شما تموم میشه. من گفتم مایل به تمدید هستم. دو تا سناریو به من پیشنهاد دادن که پول پیش رو زیاد کنم اجاره کمتر بدم. سناریو بعدی پول پیش همون قبلی بمونه اجاره زیاد بشه. که من با اینکه اجاره کمتر بدم و یه چیزی رو پول پیش بذارم به طور ذهنی موافق بودم اما بهش گفتم اجازه...
-
لذت تنهایی
یکشنبه 12 شهریور 1402 14:48
دیروز رفتم انقلاب یه کتاب از کتابفروشی موردعلاقهام خریدم. من این کتابفروشی رو بیشتر به خاطر فروشندهاش میرم که منو میشناسه و بهم تخفیف میده اما دیروز به طرز عجیب باور نکردنی حضور نداشت نمی دونم کلا رفته از کتابفروشی یا عدم حضورش موقتی بود. بعدش رفتم نیکو صفت آش شله قلمکار بخورم، تنها بودم و به بقیه افرادی که اونجا...
-
در خیابان ولی عصر
شنبه 11 شهریور 1402 13:47
امروز یه نمه وقت داشتم یه پایان نامه خوندم و از بخش مدل سازیش خوشم اومد احتمالا طبق اون مدل سازی رو انجام بدم. باید برم یه کتاب بگیریم که بیشتر با مدل آشنا بشم. همکارم مریض هست اما اومده شرکت حالش چندان خوب نیست میترسم منم مریض بشم. یه بی حالی خاصی توی تنم حس میکنم. روز چهارشنبه واسه خودم قدم زنان خیابون ولی عصر رو...
-
همسایه عتیقه
سهشنبه 7 شهریور 1402 09:13
تقریبا یک ماهی میشه همسایه جدید واحد بالایی مستقر شده است. هر روز در حال شستن لباس و فرش هست. یعنی یک ماه هست هنوز که هنوزه مثل روزهای اولی که اومد فرش میشوره. لباس شستن هم که هر روز من طناب لباسی رو پر از لباس میبینم. دوچرخه بچه اش رو میاد میذاره جلوی در سرویس بهداشتی و اونجا پارک میکنه یکی نیست بهش بگه آخه عقل توی...