امروز یه نمه وقت داشتم یه پایان نامه خوندم و از بخش مدل سازیش خوشم اومد احتمالا طبق اون مدل سازی رو انجام بدم. باید برم یه کتاب بگیریم که بیشتر با مدل آشنا بشم. همکارم مریض هست اما اومده شرکت حالش چندان خوب نیست میترسم منم مریض بشم. یه بی حالی خاصی توی تنم حس میکنم. روز چهارشنبه واسه خودم قدم زنان خیابون ولی عصر رو طی کردم. توی مسیر اشترودل و یخ در بهشت خریدم. چندتا پلیس هم دیدم که نمی دونم علت حضورشون چی بود ولی من بهشون نسبتا بی تفاوت بودم حتی برام عجیب نبود. اگه قبلا بود شاید بدم نمی اومد ازشون عکس بگیرم. اما عکس از روی کنجکاوی تاوان داره دوربینت رو ببینن عکس گرفتی احتمالا می فرستن زندان و این داستانها دیگه سر یه عکس و کنجکاوی بدبخت میشی. فلذا من دختر خوبی شدم و اصلا به فکر عکس گرفتن هم نبودم.
بیا کافه من یه ice کارامل بهت بدم بخور خفن
مرسی از لطف و محبت شما
وقتی فضا رعب آور میشه آدم یاد همون شعار میفته به کی زنگ بزنم وقتی قاتل خود پلیسه...
دوست داشتی تاییدش نکن
اگرچه خیلی وحشتناک هست اما حقیقت ماجرا همین طوره
از سبک نوشتنت خوشم می اد
متشکرم، مرسی از حضورتون
کار خوبی کردی عکس نگرفتی
خودم رو کنترل کردم عکس نگیرم.
ولی عصر خیابون خاطره انگیزیه.خوب کردی عکس نگرفتی.همون لذت بردن از قدم زدن و یخ در بهشت بهترین کاره.
همین طوره ولی عصر خیابون خاطر انگیزی هست. اگه عکس می گرفتم سرمو به باد میدادم.