روز پنج شنبه رفتم آرایشگاه واسه اصلاح صورت و ابرو، که خانم آرایشگر گفت روی بینی ات منافذ باز داری و فیشیال انجام بده و منم تسلیم شدم. بعد تموم شدن کارم برگشتم خونه ولی فکر کردن به یه خانمی که اومده بود موهاش رو کوتاه کنه منو وسوسه کرد که برگردم آرایشگاه و موهام رو کوتاه کنم. موهام رو کوتاه کردم و بعدش رنگ پر کلاغی واسم زد و بدین سان تغییراتی در چهره من نمایان شد. کمی هم پوست صورتم رنگی شد که تو خونه ابزارهای مختلف برای پاک کردنش بسیج کردم. تا حدودی از قیافه جدید راضی هستم و امروز همکارها هم گفتن تغییر کردی.راستی همه کارهایی که انجام دادم ششصد و پنجاه هزار تومان خرج برداشت.
همان طور که در جریان هستید، من قصد خرید خانه دارم و دارم واسش پول جمع میکنم. تقریبا چند سالی میشه که لباس نخریدم و از سایر هزینه های غیر ضروری و خرج های بی مورد پرهیز کردم و بعضا از خورد و خوراکمم زدم. بماند که گاها حوصله غذا درست کردن نداشتم و غذای بیرون رو ترجیح دادم که یه سبک زندگی ناسالم و پر هزینه است اما دوست ندارم خیلی به خودم سخت بگیرم. برای اینکه ارزش پولم از دست نره به خرید سکه روی آوردم. امروز از سایت بانک مرکزی قیمت یک متر خانه در تهران برای سال 1397 رو با سال 1402 مقایسه کردم و رشدش رو تو این پنج سال حساب کردم. همون بازه قیمت سکه رو هم حساب کردم. خلاصه محاسبات من اینه که رشد سکه اندکی بیشتر از رشد مسکن هست و میشه با خرید سکه برای خرید مسکن پلن ریخت و خیالت راحت باشه که این وسط پولی از دست ندادی و از رشد مسکن جا نمیمونی. فلذا الان یه منطق محکم پشت محاسباتم هست که میگه راهم درسته و متضرر نمیشم، بنابراین این شیوه سرمایهگذاری را تا حصول نتیجه ادامه میدم.
صبح ها به زور از خواب بیدار میشم و خودم رو می کشونم سر کار، عصرها بعد از کار سری به فروشگاه شهروند می زنم و یه چیزی میخرم تا شام ساده ای تدارک ببینم. بعد از خوردن شام و قرصهام در یوتیوب می چرخم و وقت گذرانی می کنم. گاهی حوصله داشته باشم کتاب می خوانم در غیر این صورت به رختخواب پناه می برم و خواب را به بیداری ترجیح میدهم. این است شرح مختصری از روزهای من که کسالت بار سپری میشود و در آن خبری از هیجان نیست. روزهای چهارشنبه احساس آزادی عمل بیشتری دارم بعضا در خیابان ولی عصر یا انقلاب قدم می زنم و مغازه ها را تماشا میکنم. آخر هفته ها را در رختخواب سپری میکنم. اخیرا چند مجموعه داستان کوتاه خوانده ام. موراکامی نویسنده ای بود که برای اولین بار از او می خواندم. کتاب دیدن دختر صد در صد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل را از او خواندم. فکر می کنم باز هم نیاز دارم از موراکامی چیزی بخوانم. کتاب جنگل نروژی را انتخاب کردم اما هنوز آن را تهیه نکرده ام.