صبح ها به زور از خواب بیدار میشم و خودم رو می کشونم سر کار، عصرها بعد از کار سری به فروشگاه شهروند می زنم و یه چیزی میخرم تا شام ساده ای تدارک ببینم. بعد از خوردن شام و قرصهام در یوتیوب می چرخم و وقت گذرانی می کنم. گاهی حوصله داشته باشم کتاب می خوانم در غیر این صورت به رختخواب پناه می برم و خواب را به بیداری ترجیح میدهم. این است شرح مختصری از روزهای من که کسالت بار سپری میشود و در آن خبری از هیجان نیست. روزهای چهارشنبه احساس آزادی عمل بیشتری دارم بعضا در خیابان ولی عصر یا انقلاب قدم می زنم و مغازه ها را تماشا میکنم. آخر هفته ها را در رختخواب سپری میکنم. اخیرا چند مجموعه داستان کوتاه خوانده ام. موراکامی نویسنده ای بود که برای اولین بار از او می خواندم. کتاب دیدن دختر صد در صد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل را از او خواندم. فکر می کنم باز هم نیاز دارم از موراکامی چیزی بخوانم. کتاب جنگل نروژی را انتخاب کردم اما هنوز آن را تهیه نکرده ام.
برات روزهای بهتر آرزومندم
مرسی از شما، متشکرم.
فکر می کنم شغلتون لازمه عوض بشه
در حال حاضر به تنها چیزی که فکر نمی کنم، تغییر شغل هست.