-
اختلال خواب
سهشنبه 25 آذر 1404 13:09
روز سختی بود از سه تا از مدیران اخطار جدی گرفتم بابت اینکه دیر میرم سر کار، راستش مجبور شدم به مدیر منابع انسانی و مدیرم توضیح بدم که به خاطر اختلالات خواب و به خاطر ساختار مغزم که به نور حساس هست و خورشید دیر طلوع میکنه مغزم دیر بیدار میشه و از طرفی تاثیر داروهای خواب آور توصیح بدم. کمی دردناک بود و حتی اشکم دراومد...
-
گزارش ریسک
شنبه 15 آذر 1404 13:32
صبح چند قدم مانده بود که به شرکت برسم، مدیرم تلفن کرد و پرسید کجایی؟ گفتم دو دقیقه دیگر میرسم. جلسه داشتیم و راستش زیاد حوصله نداشتم و در جلسه هم کمی تند صحبت کردم. بعد از جلسه لیست گزارشهای خریدوفروش روی میزم بود که آنها را آماده کردم. بعد از آن گزارش ریسک را آماده کردم. راستش توان انجام هیچ یک از این کارها را...
-
مأموریت کاری
شنبه 8 آذر 1404 14:29
هفته گذشته مدیرم از من خواست برای بازدید از یک کارخانه که سهامدارش هستیم به تبریز بروم. این سهم را همکارم تحلیل میکرد، قاعدتا او باید میرفت، اما به علت بیماری که داشت، نرفت. من که قبلا این سهم را تحلیل کرده بودم و با آن شرکت آشنایی داشتم جایگزین شدم. کمی بعد متوجه شدم مسیر رفت و برگشت با هواپیما است. من فوبیای پرواز...
-
ماجرای پرفنازین
شنبه 17 آبان 1404 14:18
سهشنبه صبح که بیدار شدم، تمام بدنم درد میکرد. کمردرد شدیدی داشتم و توان برخاستن از رختخواب و آماده شدن را نداشتم. پس از چند ساعت تلاش برای برخاستن از رختخواب و ناکامیهای فراوان بالاخره به مدیرم پیام دادم و شرح واقعه دادم برای اینکه مرخصی روزانه بگیرم. حوالی ساعت سه بود که زنداییام پیام داد و آدرس منزل را...
-
شوق آفتابگردانها
دوشنبه 5 آبان 1404 11:35
امروز در حد چند دقیقهی محدود گذرم به خیابان انقلاب افتاد. گلفروشی دیدم که آفتابگردان میفروخت. با دیدن آفتابگردانها نگاهم روی آنها متوقف شد. چقدر زیبا بودند و من را سر ذوق میآوردند. دلم میخواست چند شاخه آفتابگردان بخرم، اما چون باید به شرکت برمیگشتم، چندان خرید آفتابگردان عاقلانه نبود. اما دلم را پیش...
-
نشانههای بهبودی
شنبه 3 آبان 1404 13:58
پس از ناامیدی از پزشکان، تصمیم به خود درمانی گرفتم. از آنجایی که احساس میکنم غذاها به خاطر طبیعی بودن، بیشتر به بدن کمک میکنند. سعی کردم با بیماریام شبیه یک ویروس سرماخوردگی رفتار کنم. دو هفتهای میشود که هر شب شلغم میخورم. از مدتها قبل نیز صبحها سیب میخورم. چند بار آش گندم درست کردم. به علاوه هر شب بخور...
-
دکتر عفونی
دوشنبه 14 مهر 1404 13:24
آخرین تیر خلاص بر پیکر بیجانم مراجعه به متخصص بیماریهای عفونی بود. به این امید که این بیماری ریشهکن شود. اکسیژن خونم نود و هشت بود. سینوسها رو هم چک کردند گفتند عفونت نداری. خلاصه بیتوجه به شرح حال من داروهایی دادند که در آن هیچ ردی از آنتی بیوتیک نبود. من به گریه افتادم که به شرح حال من توجه نکرد و یک اسپری از...
-
بیماری مداوم
دوشنبه 7 مهر 1404 14:10
بیماری من خیلی کش پیدا کرد و هنوز هم بهبودی حاصل نشده است. فکر میکنم درگیر یک کووید طولانیمدت شدهام. چون دردهای عجیب غریبی را به طور مداوم تجربه میکردم. مشکلات گوارشی، اسهال، تب و لرز، سرفههای خشک، کلیه درد، درد شدید در ناحیه کبد، استخوان درد، سر درد، کمر درد، ضعف جسمی، فشار خون پایین، بیحالی، حس از بین رفتن...
-
آشفته بازار
چهارشنبه 12 شهریور 1404 10:15
چند روزی میشود دردهای جسمی بر من حادث شده، روز جمعه سر درد شدید را تجربه کردم. این درد با درد گوش و دندان همراه بود. در روزهای بعد آبریزش بینی و درد شدید در قفسه سینه داشتم. مرتب آنتی بیوتیک مصرف کردم. درد همچنان آزارم میدهد. هر چه جستجو کردم ریشه این درد چیست، متوجه شدم که من یک استرس شدید را تجربه کردم و تاثیر آن...
-
کنترل خواب
شنبه 4 مرداد 1404 08:25
در دوران جنگ که بورس تعطیل شد، کار ما هم تعطیل شد. راستش با یه بحران جدید به نام از دست دادن شغل روبهرو بودم. دوست داشتم فیلد کاریم رو تغییر بدم که تو چنین شرایطی نگران هزینههای روزمره نباشم. بدین سان تصمیم گرفتم یه دوره حسابداری ثبتنام کنم که امروز اولین جلسهاش شروع میشه. یه دفتر و خودکار جدید گذاشتم توی کیفم و...
-
اشتباه مهلک
دوشنبه 30 تیر 1404 09:19
شاید مهمترین اشتباه من این بود که وقتی به روانپزشک مراجعه کردم، از شدت ترس، دوباره به قرصها پناه بردم. از اینکه نمیتونستم بخوابم و خوابم بهم ریخته بود، کلافه شده بودم. مقاومتم برای نخوردن قرصها شکست. اون انرژی که داشتم، در نتیجه مصرف قرصها از بین رفت. الان یه جوری وارد فاز افسردگی شدم که هیچ چیز نمیتونه درستش...
-
اختلال حافظه
سهشنبه 24 تیر 1404 09:48
دیروز نوبت روانپزشک داشتم و از مشکلاتم در مواجهه با مسائل حافظه صحبت کردم. من متوجه شدم که حافظه کوتاهمدتم دچار اختلال شده و خیلی چیزها رو یادم میره. خودم تصورم بر این بود که به خاطر تجربه الکتروشوک هست. دکتر رد کرد و گفت به خاطر عوارض جانبی داروها و خود بیماری هست، تاثیر الکتروشوک نهایتا شش ماه هست. البته من فرصت...
-
فقر و فلاکت
شنبه 21 تیر 1404 10:18
در دوران جنگ تعطیلی بازارها و اختلال در سیستم بانکی سبب شد که نااطمینانی نسبت به آینده تشدید شود. تعطیلی بازارها بیم از دست دادن شغل برای همیشه را تقویت میکرد. نداشتن هیچ درآمدی و از آن طرف هزینههایی که پابرجا بود، ترس و نگرانی را بیش از پیش تشدید میکرد. اختلال در سیستم بانکی و هجوم افراد به ایتیامها برای دریافت...
-
دوران جنگ
سهشنبه 10 تیر 1404 11:11
روز اول جنگ، وقتی وضعیت نابسامان اینترنت را دیدم، تصمیم گرفتم کتابخانهام را مرتب کنم. سخت مشغول بودم و کتابها را مرتب کردم. ذهنم از نظم و ترتیب چیدمان کتابها در کتابخانه آرامش گرفت. پس از رضایت از نتیجه کار به قنادی رفتم و نانخامهای گرفتم و با چای در دست در حال نگاه کردن به کتابخانه لذت خود را به اوج رساندم. هر...
-
بازگشت دوپامین
یکشنبه 18 خرداد 1404 13:59
چند روزی میشه که موسیقی باعث شده در زندگی من شادی و آرامش جریان داشته باشه. احساس میکنم مثل سابق میتونم از زندگی لذت ببرم و زندگی را در آغوش بگیرم. برای اینکه بسنجم این احساس واقعی هست یا نه، دیروز از میدان آرژانتین تا میدان حر را پیاده طی کردم. در مسیر از ولیعصر و انقلاب گذشتم. صدای موزیک را بالا بردم و بیتوجه به...
-
عدم تعادل
شنبه 13 اردیبهشت 1404 09:45
یکی از مهمترین مسائلی که افراد دوقطبی باهاش درگیر هستند، رنج بیتعادلی در موضوعات مالی است. رگههایی از ولخرجی و خساست رو به شکل افراطی دارند و هیچ وقت تعادل رو در زندگی تجربه نمیکنند. من ذاتا موجود ولخرجی هستم و اگر پول در حسابم باشد تا آن را به صفر نرسانم از پای نمینشینم. بنابراین پول را از دسترس خودم دور میکنم...
-
ماجرای آبدارچی
پنجشنبه 28 فروردین 1404 21:17
ماه رمضون بود و آبدارخانه شرکت در حالت نیمه تعطیل بود. به طور عمومی در ملا عام خدمات رسانی انجام نمیشد. برای صرف چای باید به آبدارخانه طبقه پایین میرفتیم. من نیز به علت افتادن انرژی و فشار کاری به آبدارخانه مراجعه میکردم. من که آن روزها با افسردگی دست و پنجه نرم میکردم، تنها امیدم برای زندگی همین نوشیدن چای بود....
-
اتفاقات امسال
شنبه 25 اسفند 1403 11:03
می خواهم اتفاقات در سالی که گذشت را مرور کنم. حدود سه هزار دلار در بازارهای مالی از دست دادم که بخش عمده آن در اواخر تابستان بود. این اتفاق تلخترین رویداد سال گذشته بود. عملا منابع مالی در دسترس من محدود شد و رفاه نسبی من برای ماههای متوالی از دست رفت و مدیریت حجمی از بدهیها در شرایط سخت اقتصادی که با کاهش مداوم...
-
ابعاد تاریک
شنبه 4 اسفند 1403 09:52
شستن لباسها همیشه برای من در دسته کارهای سخت قرار دارد. سخت از این جهت که واقعا کار طاقت فرسایی است که مدام پشت گوش میاندازم و فقط وقتی انجامش میدهم که دیگر چارهای جز شستن لباسها برایم باقی نمانده باشد. روز پنج شنبه از صبح که بیدار شدم مدام شستن لباسها را به تعویق انداختم. عصر شروع به شستن لباسها کردم. با اینکه...
-
روز تولد
دوشنبه 8 بهمن 1403 10:51
امروز صبح بارون میبارید، تقریبا سه ساعت توی مسیر بودم و با تاخیر فراوان به شرکت رسیدم. ترافیک واقعا کلافهام کرده بود و بی حوصله بودم. کتاب صوتی طرز تهیه تنهایی در آشپزخانه عشق را شروع کردم. فضایی رویایی داستان که سرشار از لطافت بود به همراه طراوات باران تا حدودی روح مرا تلطیف کرد. با وجود تاخیر، روز کاری خوبی شروع...
-
بر باد رفته
چهارشنبه 3 بهمن 1403 08:28
سال اول دبیرستان بودم که دوستم رمان بر باد رفته رو از کتابخونه گرفته بود، وقتی راجع به کتاب ازش پرسیدم بهم گفت نخوندی؟ گفتم نه. در جواب بهم گفت نصف عمرت بر فناست. من این جمله تو ذهنم موند تا سوم دبیرستان که کتاب بر باد رفته رو از کتابخونه گرفتم و شروع به خواندن کردم. بر باد رفته کتاب دو جلدی بود. نویسنده دیگری ادامه...
-
عمق بخشیدن به زندگی
شنبه 29 دی 1403 11:01
چیزی به تموم شدن ماه دی نمونده، من دارم خودم رو آماده میکنم که به استقبال یک بهمن باشکوه برم. می خواهم قدری هیجان ایجاد کنم. باید از خودم و خانه شروع کنم. هر روز چند صفحه کتاب بخوانم. در حد ضرورت از تلفن همراه استفاده کنم. بیشتر موسیقی گوش بدم. بیشتر پیاده روی کنم. ذوق خود را به محیط اطراف و تغییرات آن نشان دهم. برای...
-
بازدیدهای نافرجام
یکشنبه 23 دی 1403 10:41
امروز به سختی از خواب بیدار شدم و خودم رو به محل کار رسوندم. هنوز که هنوز هست لود نشدم و فقط کارهای سبک رو انجام دادم. چند ماه دیگه موعد اجاره خونه تموم میشه و به علت فوت صاحبخونه احتمالا نمی تونم مجدد تمدید کنم. گفتم از الان دست به کار بشم و حداقل چندتا خونه ببینم. دیروز همون حوالی خودمون دو تا بنگاه رفتم که از روی...
-
سرنوشت متفاوت
سهشنبه 11 دی 1403 10:37
چند روز پیش زیر بارون قدم زدم و حسابی خیس شدم. بعد هم اساسی سرما خوردم. طوری که سرفههای وحشتناک امانم را بریده است. دیشب به سختی خوابیدم و چند بار بیدار شدم. حس می کنم اصلا نخوابیدم. یک روز مرخصی گرفتم. اما دو روز است که به سختی در محل کار حاضر میشوم. یکی از دوستانم گفت که یکی از همکلاسیهایم طلاق گرفته، راستش...
-
حضور خدا
چهارشنبه 5 دی 1403 13:34
امروز صبح مثل اکثر روزها به سختی از رختخواب بلند شدم. لباس پوشیدم. در تاریک روشن صبح از خانه خارج شدم و مسیر همیشگی پیادهرو، مترو و بی آر تی را تا رسیدن به محل کار طی کردم. از آنجایی که چهارشنبهها جلسه تحلیل هست و باید نتایج کارهای خود را ارائه دهیم احساس بدی داشتم. راستش فقط یه شرکت را کار کرده بودم و چون درگیر...
-
در میان نتها
سهشنبه 4 دی 1403 10:57
نمیدونم مشکل چی هست که مدیرعامل تایید نکرده واریزی صورت بگیره، اما از همکاران شنیدم که این هفته خبری از حقوق نیست. در حساب معاملاتیام مقداری اندکی دلار داشتم که امروز همه رو فروختم تا بتونم اجاره خونه این ماه که موعدش یکی دو روز دیگه هست رو پرداخت کنم. میدونم توی وضعیت بدی دلارها رو فروختم و حساب معاملاتیام رو خالی...
-
یلدای محقر
شنبه 1 دی 1403 10:06
مادر همکارم غذاهای فرآوری شده را در خانه تهیه میکند. برای نمونه کوردن بلو، همبرگر و سوسیس آلمانی برای ما آورد. پس از تست کردن پنج عدد کوردن بلو سفارش دادم. برخلاف تصورم طعم آن نسبت به نمونه تست شده متفاوت بود و قیمت بالایی داشت. نمیدانم برای هفتصد گرم کوردن بلو سیصد و پنجاه هزار تومان منطقی است یا نه؟ اما همین اتفاق...
-
زبالهدان تاریخ
شنبه 24 آذر 1403 10:36
لیست کارهایی که باید آخر هفته انجام میدادم را نوشتم. سعی کردم بیشتر لیستم تیک بخورد، نزدیک به هشتاد درصد در انجام کارهایم موفق بودم. حس میکنم به پول نیاز دارم، به پول خیلی زیاد که بتوان با آن تغییرات بزرگ انجام داد. خرید یک خانه دلخواه که بتوان با آرامش در آن زندگی کرد. باید پول را جذب کنم و برای به دست آوردن آن...
-
آرامش پس از طوفان
چهارشنبه 21 آذر 1403 08:58
من شروع به نوشتن داستان کردم. تقریبا چند صفحهای نوشتم. احتمالا چهار فصل و تقریبا چیزی حدود دویست صفحه بنویسم. من شروع به معاشرت با دوستانم کردم. متوجه شدم که دو هم اتاقی سابق در آلمان هستند، دو هم اتاقی دیگرم نیز به آمریکا مهاجرت کردهاند. راستش با وجود علاقه به مهاجرت از آن میترسم. بیشتر به خاطر بیماری و چالشهایی...
-
ارتباطات جدید
یکشنبه 18 آذر 1403 08:43
جمعه شب یکی از دوستان تا توانست با صحبت هایش مرا بهم ریخت، راستش دیگر رابطه ای بین ما نماند. اما حرف هایش آن قدر آزار دهنده بود که شب تا صبح را نتوانستم بخوابم. روز شنبه سر کار نرفتم. به دانشگاه سر زدم برای پیگیری کارها که بی نتیجه ماند. چند کتاب خریدم. آن قدر ذهنم مشغول بود که حتی توان مطالعه نداشتم. بیشتر تایمم در...