بیماری من خیلی کش پیدا کرد و هنوز هم بهبودی حاصل نشده است. فکر میکنم درگیر یک کووید طولانیمدت شدهام. چون دردهای عجیب غریبی را به طور مداوم تجربه میکردم. مشکلات گوارشی، اسهال، تب و لرز، سرفههای خشک، کلیه درد، درد شدید در ناحیه کبد، استخوان درد، سر درد، کمر درد، ضعف جسمی، فشار خون پایین، بیحالی، حس از بین رفتن سلولهای مغز و نخاع را تجربه کردم. سه بار دکتر رفتم و هر سه بار سرم با آمپولهای متفاوت تجویز شد. داروهای اندکی دادند. خودم به طور خودجوش مقداری آنتیبیوتیک و ویتامین نیز مصرف کردم. تجربه عجیبی در برخورد با غذاها داشتم. به خاطر مشکل گوارشی ماست پروبیوتیک میخوردم. اما به دلیل ماست موجود در سیستم گوارشی کل بدنم سرد میشد و سردرد داشتم. البته سیستم گوارشی چندان مشکلی نداشت، مشکل از جایی شروع شد که دکتر برای اسید معده دارویی تجویز کرد و آن دارو کل سیستم گوارش را نابود کرد. به طوری که آب میخوردم سریعا مجبور به دفع آن بودم. خلاصه نزدیک پنج روز در تلاش بودم تا این بحران گوارش را حل کنم. دو روز سر کار نرفتم و تعطیلات آخر هفته نیز باعث شد استراحت کنم. اما توان بدنی من به شدت تحلیل رفته است. دیگر به پیادهروی نمیروم. حتی مسیرهای کوتاه هم توانش را ندارم. امروز اصلا نمیتوانستم در مترو بایستم. گویی بدنم هیچ توان نداشت. میل به غذا خوردن ندارم و به زور ترشی و خیارشور غذای اندکی میخورم. برای به دست آوردن سلامتی به طور مداوم تلاش میکنم. هر روز یک درد از یک گوشه بدن پدیدار میشود و گویی در یک جنگ نابرابر با بیماری قرار دارم. برای سرفه دکتر یک شربت داد، با وجود تمام شدن شربت هنوز هم سرفه میکنم. بیماری برای من هیچ توانی نگذاشته، دیگر از زندگی دست شستهام. هر روز که میگذرد منتظرم امروز روز آخر باشد و ندایی در درونم میگوید نمیخواهم بمیرم. شبیه یک بیمار در حال مرگ که با هر درمان احساس بهبودی میکند و پس از مدتی دوباره نشانههای بیماری پدیدار میشود و اینقدر جنگیدن در برابر بیماری ادامه یافته که دیگر نه ذهنم کار میکند و نه حتی توانش را دارم. یک روز سرم زدم آن موقع فشارم هفت بود، بعد دوباره به خاطر کولر بدنم سردرد شد و از حال رفتم. دوباره سرم زدم و آن موقع فشارم هفت و نیم بود. آن روز هفت آمپول در سرمها بودند. اینقدر بدنم سرد است که شبها با دو پتو میخوابم و باز هم میلرزم. روزها مدام لباس گرم به تن دارم. خوردن بیشتر غذاها آزارم میدهد. به توصیه دکترها چای را کاملا ترک کردهام. این همه از خودم مراقبت کردم، اما هنوز بیمارم و نمیدانم این رنج بالاخره کی تمام خواهد شد. مواقعی بوده که از بهبودی خوشحال شدم. اما چند ساعت بعد با نشانههای بیماری ناامید شدهام. کاش میشد برای چند روز مداوم احساس بهبودی را تجربه کنم و فکر کنم دوباره به زندگی بازگشتهام.