The Conqueror Worm

The Conqueror Worm

Change changing places, Changes, Root yourself to the ground
The Conqueror Worm

The Conqueror Worm

Change changing places, Changes, Root yourself to the ground

عمق بخشیدن به زندگی

چیزی به تموم شدن ماه دی نمونده، من دارم خودم رو آماده می‌کنم که به استقبال یک بهمن باشکوه برم. می خواهم قدری هیجان ایجاد کنم. باید از خودم و خانه شروع کنم. هر روز چند صفحه کتاب بخوانم. در حد ضرورت از تلفن همراه استفاده کنم. بیشتر موسیقی گوش بدم. بیشتر پیاده روی کنم. ذوق خود را به محیط اطراف و تغییرات آن نشان دهم. برای آشپزی و کشف طعم های جدید از خودم ذوق نشان بدهم. از کارهای کوچک خانه لذت ببرم و خودم را به چای دعوت کنم. می‌خواهم به مناسبت تولدم برای خودم هدیه بخرم. یک کفش لازم دارم. مراقبت از پوستم را جدی بگیرم و هر شب با یک شوینده مناسب و آب رسان به آن رسیدگی کنم. در فروردین برای رهایی از افسردگی با روتین پوستی و اختصاص دادن آخر هفته ها به تفریح سعی داشتم این دور باطل را از چرخه زندگی‌ام خارج کنم. اما بعدها به دلیل خستگی به تنظیمات کارخانه بازگشتم. دلم می‌خواهد موهایم را کوتاه کنم. احتمالا برای عید ایده مناسبی باشد. دلم خرید و تماشای ویترین مغازه‌ها را می‌خواهد. حال و هوای بازار تجریش، پاساژ قائم و امامزاده صالح را می‌خواهم. یک ولی عصر گردی که بدون عجله قدم بزنم و به جزئیات توجه کنم. می خواهم به زندگی خود عمق بدهم و لذت های زندگی را زندگی کنم. یه مرکز خرید هست به اسم پاسارگاد زیر پل یادگار امام، زمان دانشجویی زیاد می‌رفتم. دوست دارم برم سر بزنم. حتی خوشم میاد یه سر برم امیر آباد و گیشا پیاده روی و تجدید خاطره کنم. یه سر برم بازار بزرگ و یه سر هم برم سپهسالار، کوچه برلن و خیابان انقلاب تا می تونم توی کتابفروشی ها برای خودم وقت بگذرونم. باید نبض زندگی رو دوباره به جریان بندازم. فکر می‌کنم برای این کارها علاوه بر زمان  به کمی بودجه نیاز دارم. باید منابع مالی را از هر طریقی شده تامین کنم، زمان کوتاه است. باید روحیه خود را هر چه سریعتر بازیابم. شور و هیجان را به زندگی‌ام بازگردانم. از تهیه غذاهای خوشمزه و پلی شدن مداوم موسیقی در خانه گرفته تا شور آخر هفته ها برای بیرون رفتن که شبیه یک پوست اندازی است که امسال را با نشاط به پایان برسانیم. باید از لحظه لحظه زندگی لذت ببریم. این را امروز صبح فهمیدم که ترافیک کلافه ام کرده بود و موسیقی گوش می دادم بر خلاف همیشه که گذر زمان و ترافیک را کمتر حس می کردم، یک جوری روی مخم رفته بود. چون هشت صبح جلسه داشتم که تشکیل نشد. اما استرسش باعث شد، احساس خوبی نداشته باشم. به تصمیمم پایبند بودم کمتر از اینترنت و گوشی استفاده کردم و فقط در حد ضرورت این باعث شد بتوانم روحیه خود را دوباره بازیابی کنم. اینکه زمان را چگونه می‌گذرانیم به کیفیت زندگی ربط پیدا می کند و رفته رفته لحظه های پوچ زندگی را از درون تهی می کند. بیش از هر چیزی، اکنون باید به زندگی عمق و رنگ و بویی تازه داد.

نظرات 1 + ارسال نظر
Ali یکشنبه 30 دی 1403 ساعت 19:15 http://scenes.blogsky.com

اون پاساژ پاسارگاد سوت‌وکور شده انگار. جنب‌وجوش قدیم رو نداره، ولی هنوز هم بانمکه گاهی که می‌رم. ولی اون دوروبرها یه جا هست قهوه‌های خیلی خوبی داره و یه کتاب‌فروشی هم هست که کلی کتاب قیمت قدیمی داره. کتابِ خوب ها، نه کتاب به‌دردنخور.
انقلاب و این‌ها که دیگه به لعنت خدا هم نمی‌ارزه با اون شلوغی مسخره‌اش. بازارچۀ لاله هم برو به‌نظرم. درکل روتین پیاده‌روی و تماشا و قهوه داشتن خیلی خوبه. تنها دلخوشی این روزهای من همین‌هاست.
البته ادبیات همیشه بهترین یار و یاور انسان بوده و خواهد بود.

فکر می کنم به لحاظ دسترسی جای خوبی واقع نشده، اما تا اون جایی که یادم هست چیزهای جالبی توش پیدا می‌شد. راستش اون اطراف وقت نگذروندم و نمی دونم چطوره باید جالب باشه. من هم جدیدا از انقلاب مثل سابق لذت نمی برم. پیاده روی عجیب حالم رو خوب میکنه. گاهی به ادبیات رجوع می کنم احساس می کنم جز گذر عمر حساب نمیشه این قدر که ازش حس خوبی می گیرم و احساس می کنم به زندگیم عمق و معنا بخشیده است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد