The Conqueror Worm

The Conqueror Worm

Change changing places, Changes, Root yourself to the ground
The Conqueror Worm

The Conqueror Worm

Change changing places, Changes, Root yourself to the ground

دریافت وام

حدود یک سال از مدت حضورم در شرکت می‌گذرد، به همین دلیل از شرکت تقاضای وام ضروری کردم که مبلغ آن صدمیلیون و بدون بهره بود. برای مصرف وام چند گزینه دارم. می‌توانم در طلا و فارکس سرمایه‌گذاری کنم و از طرفی  می توانم به عنوان پس انداز برای پول پیش خانه طی چندماه آتی نگه دارم. دیشب معاملاتم را بررسی کردم، من در حساب دمو حدود چهار برابر حساب واقعی بازدهی داشتم. دلیل بازدهی کمتر من در حساب واقعی استفاده از سیستم مدیریت سرمایه بود که شرایط ریسک در آن کمتر بود. علاوه بر طلا، نفت وست تگزاس اینترمدیت، بیت کوین و بیت کوین کش هم معامله کردم. در طلا و بیت کوین کش چندان موفق نبودم و همچنان پوزیشن باز دارم. یک کتاب راجع به معامله‌گری می‌خوندم نویسنده گفته بود که حساب چند هزار دلاری را به حساب چند میلیون دلاری تبدیل کرده است و من این رویا در ذهنم پدیدار شد که ممکن است برای حساب معاملاتی من یک روز چنین اتفاقی بیفتد. یه ویس هم گوش می‌دادم طرف می گفت رویا داشتن صندوق سرمایه‌گذاری دارد و یادم آمد سال‌ها پیش چنین رویایی داشتم، البته ایشان سود چهار درصدی در ماه داشت و روی طلا و نفت معامله نمی‌کرد. به نظرم توی زندگی باید ریسک کرد تا بتوان رشد کرد. بنابراین من باز هم طلا و نفت معامله خواهم کرد.

انس طلا

روز عاشورا منوی انس طلا را به متاتریدرم اضافه کردم. معامله را روی حجم دو صدم لات تنظیم کردم، اما دیدم حجم یک دهم لات خریداری شده، با اینکه فورا توی سود رفتم اما مارجین لول روی مخم بود و در عرض چند ثانیه معامله را با سود بستم. با توجه به سودی که کرده بودم و اینکه متفاوت بود با سود معامله جفت ارزها وسوسه شدم روی طلا بیشتر معامله کنم. راستش از معامله طلا می‌ترسیدم. به خاطر اینکه عوامل زیادی روی قیمت طلا تاثیرگذار هست و نوسان های کوچک در حجم اندک دو صدم لات هم خودش را نشان می دهد. تصمیم گرفتم بیشتر در مورد طلا مطالعه کنم و یک کتاب در این زمینه خریدم که هنوز نخواندم. چند معامله روی طلا داشتم و سود خوبی داشت، طوری که ترسم ریخت. با احتیاط کمتری معامله کردم و این بار معاملات نتیجه خوبی نداشت. من پوزیشن باز دارم و هفتاد درصد سودی که در یک ماه ترید به دست آورده بودم تا این لحظه روی طلا باخت دادم. طلا شبیه تیغ دو لبه است همون قدری که سودش چشمگیر هست ضررش هم خانمان سوز هست و اصلا معاملاتش با جفت ارزها فرق داره و توی یک لول دیگه است. احتمالا حقوق این ماه هم به حساب کارگزاری واریز کنم و حساب معاملاتی را شارژ کنم تا بتوانم با وجود ضرر مارجین لول را تنظیم کنم روی اعداد بالاتر که قدری از استرسم کم شود. من حتی در دمو هم تجربه معامله طلا نداشتم و برای اولین بار بود روی طلا معامله می کردم. در واقع روی سرمایه ام آزمون و خطا کردم. به لحاظ روحی بهم ریخته ام چون زحمت یک ماه معامله و پیپ رو پیپ گذاشتن با معامله طلا بر باد رفت.

شام غریبان

تاسوعا و عاشورا تعطیل بود. حوصله آشپزی نداشتم. عصر تاسوعا سر کوچه نذری می‌دادند. برای اولین بار در عمرم رفتم و در صف ایستادم. صف شلوغی بود. حدود یک ساعت منتظر ماندیم تا غذا را توزیع کردند. قورمه سبزی بود و طعم خوبی داشت. عصر عاشورا از خانه بیرون آمدم، همین که در را بستم با صحنه ای عجیب مواجه شدم که اولین بار بود در عمرم می‌دیدم. سفره‌ای یک بار مصرف وسط کوچه انداخته بودند و روی آن کیک، کلوچه، شکلات، نمک و شمع‌های روشن بود. مردم دو طرف سفره نشسته بودند و زیارت عاشورا از بلندگو پخش می‌شد. وقتی مراسم تمام شد، هر کس تا توانست از محتویات سفره برداشت. به من چیزی نرسید، اطراف من بچه ها نشسته بودند با کیسه هایی در دست و کل محتویات سفره را قبل از تمام شدن مراسم برداشته بودند. بعد از مراسم رفتم در خیابان قدم زدم. آنجا هم بساط سفره به پا بود. سر سفره نشستم و این بار یک بسته نمک به من رسید. شب که شد زن همسایه می خواست به مسجد برود و از من خواست با هم برای عزادارای برویم. اولین بود برای عزاداری به مسجد می رفتم. پس از عزاداری برای شام غریبان راهی خیابان شدیم و پشت دسته ها مسیری را پیمودیم و دوباره به مسجد بازگشتیم و عزاداری کردیم، در نهایت هم به ما غذا دادند. رفتن به شام غریبان و نشستن سر آن سفره چیزهایی بود که برای اولین بار تجربه می‌کردم. سطح انرژی بالایی جریان داشت و حس خوبی بهم دست داد.

نتایج انتخابات

شنبه هفته پیش که نتایج انتخابات ریاست جمهوری اعلام شد، عجیب غمگین بودم. بعد از کار، از میدان آرژانتین تا میدان حر پیاده روی کردم. کتاب خریدم و دقایقی در پارک نشستم، اما ذهنم ناآرام بود. ترس داشتم از اینکه آینده ایران تباه شود و فرصت یک زندگی معمولی را نداشته باشیم. این هفته که نتایج اعلام شد. قدری آرامش یافتم به هر حال به عنوان یک شهروند نگران وضعیت اقتصادی جامعه هستم و کاندیدی که تا حدودی باعث رشد بازار سرمایه و کاهش قیمت دلار شود و از آن طرف با وجود ریسک ترامپ سیاست‌های بسته ندارد تا حدودی به آرامش نسبی جامعه کمک می‌کند و در وهله بعد مخالفت با فیلترینگ و عدم سخت گیری در مسئله حجاب تا حدودی آزادی‌های اجتماعی را محقق می‌کند. من از سال هزار و سیصد و هشتاد و هشت به بعد هرگز در انتخابات شرکت نکردم. اما از رای آوردن روحانی و پزشکیان خوشحال و از رای آوردن رئیسی ناراحت شدم. من به طور جدی به مهاجرت فکر نمی‌کنم و دوست دارم به خاطر علایق شخصی در تهران زندگی کنم، بنابراین وضعیت ثبات نسبی تا حدودی باعث آرامش خاطرم می‌شود.

تجربه معامله‌گری واقعی

این ماه حقوقم واریز شد و من همون روز پس از کسر مبلغ اجاره و سایر هزینه‌های ضروری بقیه رو به دلار تبدیل کردم و به حساب کارگزاری واریز کردم. تقریبا دو روز آخر هفته روی جفت ارزها در بازار فارکس پنج پوزیشن معاملاتی داشتم. اشتباه اصلی من عدم مقایسه نوع حساب ها بود و اینکه از حساب ای سی ان استفاده کردم. در حالی که حالت بهینه‌تر استفاده از حساب استاندارد هست که در مقایسه با ای سی ان اسلیپیج ندارد و اسپرد کمتری هم دارد. به خاطر اسلیپیج و اسپرد معاملات من زمان طولانی داشت با توجه به اینکه من در تایم فریم یک دقیقه‌ای معامله می کنم بعضا تا بیست و چهار ساعت هم طول کشید که من بتونم با سود اندک یک دلاری معامله رو ببندم. البته دو تا موقعیت باز دارم بدون استاپ لاس که تقریبا هر دو بدون منطق و از سر هیجان برای جبران ضرر پوزیشن های دیگه بود. تکلیف این دو تا پوزیشن مشخص بشه احتمالا حساب ای سی ان رو می‌بندم و سراغ حساب استاندارد می‌روم. با توجه به اینکه در همین دو روز قیمت دلار پانصد تومان رشد کرد احتمالا کارانه این فصل رو به دلار تبدیل کنم و حساب استانداردم رو شارژ کنم. البته هیچ ایده ای ندارم که اون دو تا پوزیشن رو ظرف چه مدت میتونم ببندم اما پس از بسته شدن به حساب استاندارد انتقال می‌دهم. هرچند این قدر هیجان دارم برای معامله که صبر ندارم تا اون دو تا پوزیشن بسته بشه و پول جدید به حسابم تزریق می‌کنم. امیدوارم فقط پشیمون نشم و خطای معاملاتم چندان زیاد نباشه. از این هایی نباشم که هر چه اندک اندک سود جمع کرده بودم در یک معامله از دست بدم و به خاک سیاه بنشینم. باید برای استاپ لاس اساسا فکر کنم و تدابیر جدی بیندشم. من سه تا حساب دمو دارم و از وقتی با حساب ریل کار کردم حساب های دمو رو اصلا حتی چک هم نکردم و به نظرم شوخی می اومد و حتی وقت تلف کردن بود اما در ابتدای کار باعث شد ترس من از بازار بریزه و تجربه کسب کنم. هر چند ایرادش این بود که اسلیپیج نداشت و من در حساب ریل برای اولین بار با این پدیده مواجه می‌شدم هر چند قبلا تو کتاب‌ها در موردش خونده بودم ولی تصور من این بود موقعی که از اون کندل دو متری‌ها داریم این اتفاق می‌افته اما تقریبا در همه حال رخ میده و از کنترل معامله‌گر خارج هست.

چالش‌های زندگی

سه‌شنبه هفته پیش به همراه مدیران سرمایه‌گذاری و تحلیلگران بازار سرمایه، تهران را به مقصد زنجان ترک کردیم و از کارخانه اکتیو بازدید کردیم. نکته جالب این بازدید تصفیه پساب صنعتی به آب قابل مصرف برای کشاورزی و پرورش ماهی بود. پنج‌شنبه هفته گذشته آش دوغ درست کردم که طعم خوبی داشت، حس می کنم کمی دستپختم نسبت به ماه‌های اخیر بهتر شده است. در حال حاضر به لحاظ مالی در مضیقه هستم و محدودیت شدیدی در هزینه های خود اعمال کرده‌ام. بودجه‌ای معادل پانصد هزار تومان برای خرید کتاب در نظر گرفته‌ام که مقدار بسیار محدودی با توجه به افزایش قیمت کتاب ها است. شاید هر ماه چنین بودجه‌ای برای خرید کتاب اعمال کنم که البته بسته به سطح مطالعه و علایق جدیدم ممکن است تغییر و تداوم یابد. با توجه به افزایش قیمت کتاب‌ها حس میکنم اشتباه کرده‌ام که چند سال اخیر کمتر کتاب خریده‌ام، از طرفی چندان پشیمان نیستم چون سلیقه‌ام قدری تغییر کرده است. شب ها راحت به خواب می روم و صبح ها سخت بیدار می‌شوم. بی توجه به صدای آلارم به خوابم ادامه می دهم و بدی ماجرا این است که کما فی السابق آلارم را در روزهای تعطیل قطع نمی کنم. همین ماجرا بی تفاوتی من را به آلارم در روزهای عادی که باید به سر کار بروم کاهش داده است. برای برخاستن از خواب و رها کردن رختخواب بسی مشکل دارم و این اتفاق تازه ای نیست ماه هاست که با آن درگیر هستم، شاید از وقتی که به سر کار می‌روم. همچنان این چالش بیدار شدن را دارم و با دیدن زباله‌گردها و افراد در مترو به خودم می‌گویم ببین افراد زیادی از خواب بیدار شده‌اند و دارند برای زندگی تلاش می‌کنند و تو تنها نیستی و این گونه قدری میل خود را به خواب صبحگاهی سرکوب می‌کنم. 

گذران روزها

قرار هست فردا یه سر برم زنجان برای بازدید از یه شرکتی که مواد شوینده تولید می کنه، فلذا روز سه شنبه امکان حضور در کلاس تکنسین داروخانه رو ندارم. به همین خاطر از یکی از بچه ها خواستم واسم ویس بگیره از کلاس با توجه به اینکه قرار هست مبحث مهمی درس بده و سهم بالایی در امتحان پایانی داره، که کلاس رو از دست ندم. اولش در ظاهر از یه دوست خواستم واسم ویس بگیره که رد کرد بعد همین آدم چند دقیقه پیشش به من دستور داده که دو تا سهم واسم تحلیل کن ببینم کی بفروشم، خلاصه که مردم توقعاتی دارند. احتمالا شب دیر وقت برسم و مجبور شم اسنپ یا تاکسی بگیرم. به لحاظ مالی هم در مضیقه هستم دیشب رفتم دم ای تی ام و همه کارت هام رو پنجاه تومن‌هایی که تهش مونده بود به کارت بانک ملی انتقال دادم که سرمایه خوبی شد. اولین بار بود که در زندگیم در برابر فروش سهم مقاومت کردم و دست به کار دیگه ای برای تامین نقدینگی زدم. این وسط همسایه هم اومد از من پول می خواست منم نداشتم. کلا همسایه هم موجود پررویی هست یه روز نخود می‌خواهد، دیگر روز پیاز و  از رو هم نمی‌رود. سفر به شیراز  بیشتر خسته ام کرد و خیلی ازم انرژی گرفت، هنوز نتونستم انرژی خودمو بازیابی کنم. اخیرا زیاد موزیک دانلود می کنم و بیشتر از قبل موزیک گوش میدم حس می کنم تا حدودی میتونه روحیه ام رو ترمیم کنه، تازگی ها از الوی خوشم اومده و طبق معمول میتونم با سبک سایکدلیک راک ارتباط خوبی بگیرم.

معامله‌گری در فارکس

تقریبا یک روزی میشه که معاملات دمو فارکس رو شروع کردم و بیش از ده تا پوزیشن معاملاتی داشتم که چندتایی هنوز باز هست و اون هایی که بسته ام رو همه با سود خارج شدم. یک اکانت صد هزار دلاری روی گوشیم دارم و یک اکانت سیصد دلاری روی سیستم دارم. خوبی اکانت سیصد دلاری این هست که معاملات بیشتر به واقعیت نزدیک هست. اکانت صد هزار دلاری کار کردن باهاش سخت تر هست، شاید چون من قبلا با اکانت پانصد دلاری کار کردم تجربه ام تو مدیریت سرمایه کم بهتر هست. با توجه به وضعیت بازار ترکیب جفت ارز رو انتخاب می کنم و بر مبنای روند پوزیشن معاملاتی میگیرم. اسپرد در طول معاملات و محاسبه سود مدام تغییر می کنه، یکی از عیب‌های من عدم توجه به اسپرد هست که تازه متوجه اش شدم. از یه سری اندیکاتورها استفاده می کنم اما احساس می کنم پایبندیم به روش های معاملاتی کم هست و بیشتر بر مبنای احساس ترید می کنم. باید به یه ثبات در استراتژی معاملاتی برسم. من دیشب روی هر دو اکانت پوزیشن باز داشتم و خوابیدم. برای اولین بار در عمرم بود که پوزیشن باز داشتم و خوابیدم. اتفاقا گین خوبی هم گرفتم و تجربه جالبی بود که باز هم تکرارش می کنم. به نظرم به تعداد آدم ها راه و روش برای معامله‌گری وجود دارد، آدم توی ترید خودش رو پیدا می کنه و بهتر می شناسه. با ترس ها و شکست ها مواجه میشه جلوی طمع خودش رو میگیره و گاهی ریسک میکنه، گاهی برای جبران یک شکست دست به ریسک بزرگتری می‌زنه بر مبنای احساسش که لزوما به موفقیت ختم نمیشه. دیشب در حین مطالعه مدام پوزیشن های باز رو چک می کردم، تمرکزم روی مطالعه کمتر شد و ذهنم درگیر بود، اما زمان و آرامش دادن باعث شد سود کنم. یاد گرفتم اگه بر مبنای منطق تصمیم گیری کنم میتونم در حین انجام کارهای روزمره هم ترید کنم و لازم نیست به مانیتور خیره بشم و چشم از پوزیشن معاملاتی برندارم. باید این زمان دادن به معاملات رو آزمایش کنم. شاید گاهی خطرناک باشه مخصوصا زمانی که پای پول واقعی در میان هست. 

قرص‌های گیاهی

توی کلاس تکنسین داروخانه استادمون گفت برای که از بیماری های جدی مثل سرطان در امان باشید، صبح و ظهر قرص چای سبز و شب قرص زردچوبه بخورید. من این قرص ها رو به مقدار اندک در حد یکی دو ورق تهیه کردم. دیشب و امروز صبح استفاده کردم و حالم نسبت به روزهای دیگه بهتر هست. برای افسردگی قرص سرترالین مصرف می‌کنم و یه روز یادم رفت بخورم و از اون به بعد قرص چندان تاثیری روم نداشت اما امروز جدا حس می کنم حالم خوب هست. البته باید زمان دادو هنوز برای قضاوت کردن زود هست. کتاب تسلی بخشی های فلسفه رو دارم می خونم و دیشب فصل دوم رو تموم کردم. این فصل راجع به تسلی بخشی های فلسفه در مواجهه با بی پولی صحبت می‌کنه و ابتدا توضیح میده که افراد با چه چیزهای مادی احساس خوشحالی می کنند و اون ها رو در بهترین حالت ممکن توصیف می کنه بعد میگه بعضی چیزها ضروری هستند مثل خوراک، پوشاک و مسکن، بعضی چیزها غیر ضروری مثل قدرت، شهرت و اون ها رو طبقه بندی می کنه. از طرفی احساس خوب داشتن رو به نوعی در روابط با اطرافیان و تایید گرفتن از اون‌ها میدونه. به علاوه منحنی مطلوبیت رو در افزایش ثروت توضیح میده و در نهایت نتیجه گیری می کنه که احساس خوب داشتن لزوما با ثروت به دست نمی آید. تا حدودی برای من قابل درک و ملموس بود به خصوص که دیشب در حین مطالعه این فصل، همزمان موزیک کلاس شولتز پلی می شد و من احساس می کردم زندگی بهتر از این نمیشه و من چقدر خوشبخت هستم. مدارک پزشکیم رو به دانشگاه تحویل دادم برای گرفتن گواهی دکتر باید جمعه عصر عازم شیراز بشم و احتمالا یه سفر یک روزه مختصر و مفید به شیراز داشته باشم. توی یه بروکر حساب باز کردم و برای معاملات دمو اکانت تهیه کردم منتها اردر خریدوفروش نمیده و غیرفعال هست. در جستجوی یک بروکر خوب هستم که اول مهارت هام رو آزمایش کنم و بعد حساب لایو باز کنم. با این که خیلی سال گذشته بود اما کار با نرم افزار متاتریدر رو کلا یادم بود و حتی مثل سابق میتونستم روند بازار رو پیش بینی کنم. هر چند باید دوباره شروع به مطالعه کنم  و مطالب مربوط به روانشناسی بازار و تا حدودی تحلیل تکنیکال و بنیادی رو مرور کنم تا بر بازار مسلط بشم و بتونم پول خوبی در بیارم. یه نفر بهم پیشنهاد داد پرتفوی شخصیش رو توی بورس مدیریت کنم که به خاطر ریسک و شرایط بد بازار قبول نکردم. اما سعی می کنم این بار معامله در فارکس رو جدی بگیرم، شاید زودتر به هدفم که خرید خونه است نزدیک شدم. امروز روز قشنگی هست با اینکه صبح خواب موندم و دیر رسیدم سرکار و مجبور شدم بگم دانشگاه بودم که دیر اومدم. یکی از اهداف مهم زندگیم که در اجراش تا به امروز ناکام موندم تنظیم ساعات خواب و بیداری به موقع در صبح هست. متاسفانه به آلارم بی‌توجه هستم و مدام خاموشش می کنم و باز می خوابم. نمی دونم چطور خودم رو ملزم کنم با اولین زنگ رختخواب رو ترک کنم و میل به خوابیدن مجدد رو در خودم از بین ببرم. فعلا این مسئله چالش اساسی زندگی من هست که باید به حالش فکری بکنم. 

خاک سیاه

برای خرید خانه تا حدودی تحت فشار هستم. از مستاجری خسته شدم. به همین خاطر بیشتر پول خود را در طلا سرمایه‌گذاری کرده‌ام. همین ماجرا سبب شده است که پول نقد بسیار کمی برای گذران زندگی داشته باشم و به نوعی در فقر و فلاکت و بدبختی زندگی می کنم. از طرفی احساس می کنم خواسته هایم خیلی سریع به نیاز تبدیل می‌شود. بدین معنا که هوس خرید هر چیزی به سرم می‌زند تا نخرم ول کن ماجرا نیستم و این گونه است که به خاک سیاه نشسته ام. فروش سهام به یک رویه در زندگی من تبدیل شده است و برای هر خواسته محدودی دست به فروش سهام می زنم. از وقتی یک بن صد هزارتومانی در ازای خرید چهارصد تومان کتاب گرفته‌ام، برای خرید کتاب‌های جدید آرام و قرار ندارم. کتاب نخوانده زیاد دارم اما عطش خرید کتاب‌های جدید دیوانه‌ام می‌کند. امروز بحث معامله‌گری در فارکس و ترید کردن بود و همکاران من قصد داشتند در این زمینه فعالیت کنند. من قبلا تجربه معاملات در فارکس رو داشتم استرس شدیدی متحمل شدم طوری که تا چند ماه درد شدید معده داشتم، اما می‌تونم بگم پول خوبی ازش درآوردم نسبت به زمان کمی که گذاشتم. توی یکی از کتاب های ترید خوندم که پول درآوردن شما ارتباط مستقیمی با شخصیت شما دارد. اون زمان اعتماد به نفس بالایی داشتم و حتی به سمت کتاب های روانشناسی معامله‌گری و مباحث مالی رفتاری رفته بودم. شاید یه برنامه بذارم و این پروسه رو جدی تر پیگیری کنم. احتمالا راحت تر بتونم ازش پول در بیارم تا این کلاس‌هایی که جدیدا میرم برای آروم کردن خودم که بتونم تو یه فیلد جدید مهارت کسب کنم. شاید با معامله‌گری در فارکس راحت تر بتونم پول خونه رو جور کنم و این قدر در مضیقه برای خرید طلا و قطره قطره جمع کردن پول نباشم. حس می کنم به لحاظ روحیه معامله گری هم تا حدودی افول کردم، شاید لازم باشه به جای کتاب های داستان به سمت کتاب های مالی و سرمایه‌گذاری برم و روحیه خودم رو تا حدودی تقویت کنم.