من دو روز رفتم سرکار، روز اول که صبح خیلی دیر رسیدم و روز دوم خیلی زود رسیدم.محل کار طبقه نهم هست، من از آسانسور تا حدودی می ترسم یعنی هر طبقه که میره بالا ضرب در سه می کنم ارتفاع سقوط رو تخمین می زنم. خصوصا آینه و موزیک هم نداره واقعا توش حس خوبی ندارم دیگه یه بار سوره حمد و توحید خوندم یه کم آرامش گرفتم. تو این دو روز بهمون شیر و کیک و آب معدنی و چای دادن، به نظر خوب میاد. ساعت کاری هشت صبح تا پنج عصر هست، چهارشنبه ها تا چهار هست. بدیش اینه مسیرم دور هست. شنبه باید یه تحلیل تحویل بدم. تا الان همه چی نسبتا خوب پیش رفته. اگه بتونم مسیر رفت و آمدم رو بهینه کنم اوکی میشه. روز اول اینقدر سخت گذشت که می خواستم دیگه نرم ولی روز دوم نسبتا بهتر بود.
مبارک باشد
مرسی از شما
خدا کنه خوب پیش بره که راضی باشید
مرسی از لطف شما دوست عزیز
"روز اول اینقدر سخت گذشت که می خواستم دیگه نرم ولی روز دوم نسبتا بهتر بود. "

همیشه شروع یه کار جدید این طوره
بعد از مدتی ، به اونجا و کارها ی اونجا عادت می کنی
و تحملش آسون تر میشه
بقول شاعر :
اندکی صبر
سحر نزدیک است
بله همینطوره کم کم به مرور زمان همه چیز عادی میشه و راحت تر میگذره چون عادت کردیم.