The Conqueror Worm

The Conqueror Worm

Change changing places, Changes, Root yourself to the ground
The Conqueror Worm

The Conqueror Worm

Change changing places, Changes, Root yourself to the ground

نمی‌تونی بخری

دیروز بعد از کار سوار اتوبوس به مقصد چهارراه استانبول شدم و تقریبا همه حقوق این ماه من برای خرید سکه صرف شد. بعدش پیاده تا میدان انقلاب رفتم توی راه ساندویج سوسیس خوردم و بعدش هم راهی نیکو صفت شدم و آش شله قلمکار سفارش دادم. وقت برگشت ویترین یه قنادی توجهم رو جلب کرد و با لذت به شیرینی ها نگاه می‌کردم، چون جا نداشتم چیزی نخریدم. یه خانمی همون حوالی داشت گدایی می‌کرد رو کرد به من و گفت: نتونستی بخری؟ منم خندیدم و رد شدم. بعدش اینقدر حرفش واسم جالب بود که هی با خودم تکرار می‌کردم نتونستی بخری و ریز ریز می‌خندیدم. توی کتاب فقر احمق می کند به این نکته اشاره میکنه که هر چیزی که نداریم مغز بیشتر روش فوکوس میکنه مثلا به یه سری افراد مدتی غذا داده نشد بعد چندتا تصویر بهشون نشون دادن و اونا تصاویری که مربوط به غذا بود رو با تمام جزئیات به خاطر داشتند. احتمالا این گدا هم چون پول نداره، دلیل نخریدن شیرینی رو پول نداشتن میدونه و ممکنه اصلا به این فکر نکنه یکی سیر هست یا دیابت دارد. به پیاده روی ادامه دادم تا ایستگاه مترو نواب و قدری هم در پارک دامپزشکی نشستم و به نور چراغ ها در شاخه درختان خیره شدم. وقتی به خونه رسیدم اصلا حوصله تهیه غذا برای فردا رو نداشتم و فقط روتین پوستی رو انجام دادم و راهی رختخواب شدم. امروز شانس آوردم تحلیل دو سهم رو آپدیت کردم، مدیرمون سر زده اومد و از من گزارش خواست. به خاطر تعطیلی چهارشنبه این هفته جلسه تحلیل نداریم. من این هفته قصد دارم که تعطیلات رو در خانه بگذرانم و استراحت کنم. خیلی خسته ام به خاطر اینکه هفته های پیش تایم تعطیلاتم رو با بیرون رفتن پر کردم و احساس می کنم انرژی زیادی از دست دادم ، احتمالا آشپزی کنم، لباس بشورم، کتاب بخوانم و تکالیف کلاس ها رو انجام بدم. 

سقوط بالگرد

تو این مدت که مخارجم بالا رفته و موجودی حسابم ته کشیده، برای خرید نان از کارت شهروند استفاده کردم و نان باگت نان سحر خریدم که طعم و بافتش نسبت به نان باگت معمولی یه لول بالاتر هست و قیمت بالاتری هم دارد. البته من محصولات زیادی از نان سحر رو امتحان کردم که همشون به لحاظ کیفیت و طعم نسبت به سایر موارد مشابه برتری داشتند. دیروز سر کلاس اخبار مربوط به سقوط بالگرد را شنیدم و بعدش با یه سری توییت هایی که جنبه طنز داشت اوقات خوشی رو سپری کردم. صبح تو مسیر که می‌اومدم خبر مرگ را شنیدم که دور از انتظار نبود. بورس تعطیل شد اما ما به عنوان واحد تحلیل یه شرکت سرمایه گذاری به کارمون ادامه دادیم و خبری از تعطیلی نبود. حتی پنج روز عزای عمومی اعلام شد و تا این لحظه خبری از تعطیلات رسمی نیست. در نتیجه فوت رئیس جمهور عده ای خوشحال، ناراحت و بی حس هستند. یه جوی هم راه افتاده که به خاطر ابراز عقایدی که خوشایند ما نیست همدیگه رو بلاک کنیم. در همین لحظه نسبت به این وقایع تا حدودی بی حس شدم چون بخشی از انرژیم رو سر چک کردن مداوم اخبار برای تعطیلی ازدست دادم و امروز از اون روزهایی بود که حوصله کار کردن نداشتم. تنها نکته مثبت امروز این بود که حقوق اردیبهشت ماه واریز شد، احتمالا بابت سرمایه‌گذاری، مخارج زندگی، هزینه اجازه و هزینه کلاس تا ریال آخر ظرف کوتاه ترین زمان ممکن پودر شود.

روی ریل یادگیری

به پیشنهاد یکی از اهالی وبلاگستان فارسی  تصمیم دارم در کلاس سئو و بهینه سازی برای موتورهای جستجو نام نویسی کنم که تقریبا حدود یک ماه نیمی از روزهای جمعه رو درگیرش هستم. جدیدا بخشی از تایم خالی من با کلاس های متعدد پر شده، از طرفی مشغله‌هام زیاد شده و علاوه بر شرکت در کلاس ها، کارهای زیادی برای انجام دادن دارم. توی اینترنت شغل های مرتبط با سئو رو جستجو کردم به نظر میاد بازار کار مناسبی داشته باشد. راستش امروز یکی از همکارها نسبت به آینده تاریک شغلیمون با تداوم این وضعیت بورس هشدار داد. من هدفم از یادگیری حرفه جدید موازی با شغل خودم دقیقا همین موضوع بود که نسبت به آینده اطمینان خاطر نداشتم. هر چند قصد دارم شروع کنم مهارت هام رو تو شغل خودم تقویت کردن و سعی کنم قوی تر از قبل ظاهر بشم هم به لحاظ انضباط کاری و هم به لحاظ انرژی که روی کارم میذارم. یادگیری چیزهای جدید به من انگیزه‌ای مضاعف میده و افزایش توانایی‌ها تا حدودی توی اعتماد به نفس آدم تاثیرگذار هست. توی کلاس ویراستاری بهمون تکلیف دادن هر شب یک حکایت از سعدی ، یک صفحه سفرنامه ناصر خسرو و یک پاراگراف از تاریخ بیهقی بخوانیم. فعلا در مرحله خواندن و لذت بردن هستم و هنوز توش عمیق نشدم، اما حس می‌کنم اینکه قرار هست حداقل سه چهار ماهی این روتین رو ادامه بدم بهم حس خوبی میده چون مطالعه متون فاخر ادبی علاوه بر اینکه لذت بخش هست، احساس رو تلطیف می‌کنه و در سطح بالاتری قرار می‌دهد. زندگی بدون هنر خصوصا موسیقی، کتاب و یادگیری خیلی زود معناش رو برای من از دست میده و احساس پوچی می کنم.

دعوت به همراهی

روز پنجشنبه تنهایی رفتم نمایشگاه کتاب و در فضای نمایشگاه قدم زدم و به غرفه ناشرهای عمومی سر زدم. قصد خرید حضوری کتاب نداشتم و فقط یه سری بوک مارک و چندتا بروشور تبلیغاتی برای بررسی بیشتر جمع آوری کردم. با اینکه ساندویج خونگی داشتم اما هوس آش رشته کردم و شصت تومن واسم آب خورد. بعد که حسابم رو چک کردم پول نداشتم برای استفاده از بن و خرید مجازی کتاب، چند روزی صبر کردم تا سهامم رو بفروشم و بتونم کتاب بخرم. چهار تا کتاب انتخاب کردم که تقریبا داستان ژاپنی و نروژی از نویسنده های کمتر شناخته شده هستند. چون سر کار میرم در فرم نوشتم که فقط روزهای پنج شنبه خونه هستم و این هفته احتمالا جمعه یه سر برم نمایشگاه کتاب، اگر دوست دارید در فضای نمایشگاه با هم بچرخیم و گپ و گفتی داشته باشیم خوشحال میشم منو همراهی کنید، قطعا تجربه جالبی برای من خواهد بود.

خبر هولناک

متاسفانه به دلیل سهل انگاری و به تعویق انداختن مداوم وظایفی که باید در زمان مشخص انجام می شد بهایی سنگین پرداخت کردم. از صبح توی شوک هستم و توان هیچ کاری ندارم مغزم داره سوت میکشه و به شدت ناراحت هستم. نمی دونم این گندی که زدم رو چطور پاک کنم یا چطور جبرانش کنم. حتی نمی دونم اگر کسی چیزی از من پرسید باید حقیقت رو بگم یا سعی در کتمان حقیقت داشته باشم. فعلا سعی می کنم کلاس های تکنسین داروخانه و ویراستاری رو با موفقیت هر چه تمام تر سپری کنم و از طرفی باید به فکر شرکت در آزمون ها و گرفتن مدارکم باشم. بعدا که بخشی از اعتماد به نفسم رو بازیافتم سر فرصت به این مسئله عمیقا فکر می کنم و یک راه حل اساسی برایش پیدا خواهم کرد. فعلا اتفاقی هست که افتاده و آب رفته به جوی باز نمی گردد هر چند باید یه پیگیری ریز داشته باشم شاید فرجی شد. به این فکر می کنم دوباره برگردم راه رو از اول برم راستش حالم بد میشه و هیچ تمایلی ندارم. شاید اگر جانی در تنم بود و توانی داشتم راهی جدید برگزیدم. باید پله پله و آجر به آجر خشت روی هم بگذارم که بخشی از اعتماد به نفس از دست رفته را بازیابم. کوچکترین چیزهایی که اعتماد به نفسم رو تغذیه می‌کنه به من جانی دوباره می دهد. شاید توانستم خودم را قانع کنم مسیر موفقیت لزوما از دانشگاه نمی گذرد که تغییر نگرش باعث می شود از خود رضایت داشته باشیم شاید این خبر به یک کابوس بی نهایت پایان داد و شاید من زیادی ترسو و ناتوان بودم فقط نباید تسلیم شوم.

فرصت‌های سوخته

کلاس تکنسین داروخانه به بخش داروها رسیده و ما باید چیزی حدود نهصد دارو رو یاد بگیریم. استادمون پیشنهاد کرده که از فلش کارت برای به خاطر سپردن اطلاعات داروها استفاده کنیم. روز یکشنبه هفته آتی هم امتحان داریم. تقریبا میشه گفت به تهیه ساندویج های خونگی روی آوردم و از موفقیت های این هفته می توان به عدم خرید غذای بیرون اشاره کرد. حتی چند ماهی میشه که من همیشه چهارشنبه ها رو غذای بیرون می خورم اما این هفته در تجربه ای نادر ساندویج خونگی درست کردم که بعد از خوردنش با خیال راحت به بازدید از نمایشگاه کتاب بپردازم. تورم مواد غذایی وحشتناک هست، مثلا یه ورق ژامبون که سال گذشته چیزی حدود هشت هزار تومان بود الان سیزده هزار تومن شده و قیمت ساندویج ژامبون خانگی که قبل عید هفده هزار تومان بود الان به بیست و هفت تومان رسیده که نزدیک شصت درصد رشد داشته و حقوق ما چیزی حدود بیست درصد رشد داشته بنابراین قدرت خرید نسبت به سال گذشته کاهش داشته است. به نظر من این زندگی هر چه جلوتر میریم سخت تر میشه و قرار نیست چیزی ساده تر بشه و قدرت پولی که امروز پس انداز و سرمایه گذاری میشه نسبت به فردا خیلی بیشتر هست. بنابراین برای روزهای سخت باید از گذشته های دور به فکر می بودیم و زمان و پولمون رو به سادگی از دست نمی دادیم، چرا که آینده با کوله باری از حسرت نسبت به فرصت های سوخته همراه است.

تجربه آشپزی

توی سال جدید تصمیم گرفتم بیشتر آشپزی کنم و از اون جایی که یکشنبه ها و سه شنبه تا هشت شب کلاس دارم و تا برسم خونه ده شب شده، نیاز به یک وعده غذایی مفید دارم که انرژی من رو برای سرکلاس نشستن بعد از یک روز کاری سخت تامین کنه. ابتدا به شهروند مراجعه می کردم و نهایت یک ساندویج الویه می گرفتم که تقریبا پنجاه هزار تومان می شد. بعدش از سر کوچه نان باگت گرفتم و خودم ساندویج درست کردم، ساندویج گوشت چرخ کرده سی هزار تومان و ساندویج سیب زمینی تخم مرغ آب پز حدود پانزده هزار تومان آب خورد. بدین سان من در اینترنت غذاهای ساده و ارزان که قابلیت ساندویج کردن داشته باشه رو سرچ کردم و قرار هست برای فردا کشک بادمجان درست کنم. به این نتیجه رسیدم که وجود سیب زمینی، پیاز، گوجه، تخم مرغ و نان برای آشپزی در خانه ضروری است و اگر این مواد باشد انگیزه آشپزی هست و کمتر به غذای بیرون گرایش پیدا می کنیم. همچنین امروز تصمیم دارم کلم قرمز و سرکه بگیرم و ترشی کلم درست کنم که برای کنار غذا گزینه مناسبی است. احساس می کنم آشپزی کردن تا حدودی به رهایی از افسردگی کمک می کنه و از طرفی هزینه هام تا حدودی کاهش پیدا می کنه و یکی از اهداف جدیدم این هست غذای بیرون گرفتن رو حذف کنم و پس از یک مدت طولانی یه جای خیلی خوب غذا بخورم. این طوری یاد می گیرم صرفه جویی کنم و برای لذت بردن از تجربه های خاص قدری انتظار بکشم.

خیابان گردی

روز چهارشنبه وقتی از محل کارم بیرون زدم تصمیم گرفتم یه سر برم امامزاده صالح، این شد که سوار بی آر تی به مقصد تجریش شدم. بعد از بازرسی های اولیه وارد امامزاده صالح شدم و ازش خواستم خودش کمک کنه پرونده کارشناسی ارشد من به خوبی و خوشی بسته بشه و بتونم پایان نامه رو انجام بدم. بعدش رفتم سمبوسه و آش شله قلمکار خوردم. یه سر به پاساژ قائم زدم و از زیبایی های اونجا خیلی حظ بردم مغازه های جالبی داشت، حس می کنم بازار قائم یکی از جاهایی هست که بهش علاقه دارم. بعدش وارد بازار تجریش شدم، ترشی و کاهو فرانسوی خریدم. با کاهو فرانسوی ها سالاد درست کردم که طعم خوبی داشت. روز پنج شنبه هم پیاده روی در خیابان پاسداران و اندرزگو داشتم به مقصد بوستان نیاوران، راستش متوجه شدم خیابان پاسداران به مترو نوبنیاد نزدیک هست و خیابان اندرزگو به مترو قیطریه نزدیک هست. فکر می کنم بازم برای قدم زدن به اون حوالی برم، تجربه جدیدی بودم واسم و دوست دارم تکرارش کنم. روز جمعه لباس هام رو شستم و بعدش به یکی از داروخانه های نزدیک خونمون رفتم و تقاضای کارآموزی کردم فقط ازم شماره گرفتند و گفتند به کارآموز نیاز ندارند. روز شنبه هم حموم رفتم و بعدش به قنادی سر کوچه رفتم کیک و کوکی خریدم که با چای بخورم و بدین سان تعطیلات چند روزه من سپری شد.

پیشرفت مداوم

امروز بیست و هفتمین روزی هست که روتین پوستی رو انجام میدم و تو این مدت به طور مداوم به برنامه پایبند بودم. روزهای پنج شنبه سعی کردم بیرون برم و واسه خودم در شهر بچرخم مثلا پارک لاله، بازار و انقلاب گردی داشتم. در حد کم آشپزی کردم، سالاد و چای درست کردم و سعی کردم طوری برنامه غذایی رو تغییر بدم که از عواقب چاقی در امان باشم. در حال گذراندن دوره تکنسین داروخانه هستم برای اینکه بتونم یه شغل جانبی داشته باشم و یه مهارت جدید یاد بگیرم. نسبت به زمستان که توی برنامه روتین پوستی مداوم وقفه می افتاد و بهش پایبند نبودم. همچنین آخر هفته ها رو در خانه می گذراندم و عمدتا در رختخواب بودم. حتی آشپزی نمی کردم و مداوم از غذای بیرون استفاده می کردم و در نتیجه این رفتار سه کیلو به وزنم اضافه شد. در کلاس مجازی حضور فعال نداشتم و مدام خواب بودم. به نظرم در بهار تا حدودی نسبت به زمستان پیشرفت داشتم و زندگی بهینه تری داشتم و تلاش های کوچک من برای رهای از افسردگی تا حدی به ثمر نشست. وقتش هست که از خودم تشکر کنم و یه رضایت نسبی از خودم داشته باشم هر چند هنوز راه زیادی تا کسب رضایت کامل دارم اما نباید مثل سابق از دست خودم عصبانی باشم و زندگی رو به خودم زهر کنم.

تکنسین داروخانه

چند وقت پیش لیست کلاس های جهاد دانشگاهی رو چک می کردم به دوره تکنسین داروخانه برخوردم و در آن ثبت نام کردم. به نظرم اومد که خوبه یه مهارت جدید یاد بگیرم و به عنوان شغل جانبی بهش نگاه کنم. دیروز اولین جلسه از کلاس برگزار شد و مقدمات در مورد محیط داروخانه از جمله وظایف دکتر داروساز و تکنسین داروخانه گفته شد. استاد گفت برای یادگیری بهتر لازم هست که در یک داروخانه به عنوان کارآموز فعالیت کنید. من نیز به دو تا داروخانه مراجعه کردم یکی گفت با کارآموز کار نمی کنه و دیگری هم شماره ام رو یادداشت کرد. باید امروز چند تا داروخانه دیگر سر بزنم ببینم موفق میشم برای ساعاتی محدود به عنوان کارآموز مشغول به کار بشم. دوباره دارم توی نت می‌چرخم و کلاس ویراستاری توجهم رو جلب کرده فکر کنم باید دنبال جور کردن پول برای دوره ویراستاری باشم. احساس می کنم ویراستاری بیشتر با روحیاتم سازگار هست و مهم ترین نکته ای که من متوجه شدم این هست که میشه به صورت دورکاری فعالیت کرد و نیاز به حضور فیزیکی ندارد. این نکته برای من که به دنبال شغل جانبی هستم بسیار خوشایند است. میشه تو حوزه کتاب فعالیت کرد و من عاشق کتاب هستم. از شما چه پنهون یه نمه از ثبت نام در دوره تکنسین داروخانه پشیمان شدم، به نظرم ویراستاری بهتر هست اما خوب راهی هست که شروع کردم و باید ادامه بدم. در کل فعالیت داشتن برای رهایی از افسردگی در این دوره مطلوب هست.