دو روز آخر هفته رو خونه بودم واسه خودم ریلکس کردم. کتاب خوندم، دو تا مقاله نوشتم برای یکی از سایتهای اینترنتی، کلا مود خسته کننده ای نداشتم. فقط یه حسی دارم دلم نمیخواد برم سرکار و همش بی قرارم. حس می کنم برای تنازع بقا مجبورم برم سرکار، راه گریزی نیست. باید موهام اتو کنم برای فردا ولی هنوز حسش نیست. میخوام پاستا درست کنم واسه فردا، آب گذاشتم جوش بیاد. احساس تنهایی عمیقی می کنم، دلم یه دوست می خواد کسی که درکم کنه و بتونم باهاش حرف بزنم حرفامو بفهمه سکوتم رو بفهمه اونقدری باهاش راحت باشم که از مشکلاتم بهش بگم. خدایا یه جونی بهم بده این هفته رو برم سرکار، نه به اون روزایی که دنبال کار بودم، نه به الان که اصلا حسش نیست و دلم نمی خواد برم سرکار، دلم میخواد چند روزی تو خونه بمونم لش کنم. قبلا که تو خونه بودم دلم کار میخواست. گاهی خودم هم خودمو نمی فهمم چه اصراری دارم حالا یکی باشه منو بفهمه نمی دونم واقعا چی هست.
سلام
درباره کار لطفا مثبت اندیش باشید
بسیاری از بانوان کشور ما که شاغل نیستند در حسرت و آرزوی داشتن یک شغل ولو شغلی که چندان باب میل شان هم نیست، هستند. این که درآمدی دارید، با انسان های جدیدی معاشرت میکنید، بالاخره با انجام وظایفتان کار مفیدی انجام میدهید همگی نکات مثبت کار کردن شماست. برادرانه به شما پیشنهاد میکنم کارتان رو ول نکنید، اگر کارتان دلخواه شما نیست، درآمدش کم است یا زحمت رفت و آمد و هزینه ایاب و ذهاب زیاد است، در حین ادامه دادن به کارتان به طور مستمر به دنبال شغلی با موقعیت بهتر بگردید و مهارت های لازم مثل زبان یا کامپیوتر را ارتقاء بدهید تا شرایط مناسب ان شاء الله فراهم بشود
موفق و شاد و سلامت باشید
سلام. ممنون از راهنمایی خوب شما، بله همینطوره تا وقتی هزینه های سرسام آور زندگی هست، از دست دادن شغل خودش ریسک بزرگی هست و مشکلی بر مشکلات میافزاید. فعلا تحمل می کنیم چارهای نیست.
خب این احساس که حداقل یکی آدم رو درک کنه که کاملاً طبیعیه، دیگه موجود اجتماعی هستیم و یک هم فکر یا همدم احتیاج داریم ...
امیدوارم حس و حالتون برای کار برگرده
مرسی از همدردیتون در نوع خودش قوت قلب بود. دیروز شنبه بود حسم به کار منفی بود الان یکشنبه است یه کم دارم به مود کار نزدیکتر میشم.