امروز صبح تصمیم گرفتم یه سر برم نمایشگاه کتاب، توی راه فشارم افتاد و نشستم روی صندلی انتظار مترو، پلیس مترو حالم رو پرسید گفت اگه لازمه زنگ بزنم اورژانس و از خانم ها شکلات خواست، همه بهم کمک کردن یکی شکلات یکی کیک یکی آب یکی لقمه خلاصه یه لحظه در عین درماندگی خوشحال بودم که تو ایران هستم. فکر کنم اگه جای دیگه بودم همه بی تفاوت می گذشتند. به زور و سختی خودم رو رسوندم نمایشگاه بستنی خریدم حالم جا اومد، یکم گشتم و بعد خرید چند کتاب رفتم سیب زمینی سرخ کرده و خاکشیر هم گرفتم. یه کم با خوراکی ها خودم ساختم تا بتونم برگردم خونه، رسیدم خونه واسه خودم چای درست کردم و با نان سوخاری خوردم.
دختر من سالی یکبار به مدت ده روز ایران میاد می گه همین ده روز برای کل سال از محبت مردم سیر می شم.برای کاری پلیس بعلاوه ده رفته بود با تعجب می گفت چقدر مهربون وملایم بودند.
آره همین طوره، مردم مهربون و دوست داشتنی داریم.
ما با هم مهربانیم
افسوس اونها با ما نیستند !
بیشتر به فرهنگ جامعه بر میگردد.
مردم ما واقعا مهربونن. من هم خیلی جاها این رو حس کردم.
راستی شما خیلی خوب مینویسید. من چند وقته پیداتون کردم و از نوشته هاتون و شخصیتتان خیلی خوشم میاد.
درسته همینطوره مردم مهربونی داریم. مرسی از لطفتون دوست خوبم
یک فیلم سینمایی هست به نام وثیقه، تام کروز بازی کرده، تلویزیون چندین بار نشان داده
سکانسی هست در ابتدای فیلم که یک آمریکایی در مترو می میرد، و هیچکس توجه نمی کند
در آخر فیلم تام کروز در مترو می میرد و همان جمله را زمزمه می کند
آدم های مهربان همه جای دنیا هستند، ولی بعضی جاها بیشتر هستند
باهاتون موافقم که آدم های مهربان همه جای دنیا هستند و در بعضی جاها بیشتر هستند. اما نادیده گرفتن و توجه نکردن در بعضی جوامع نهادینه شده است. من امروز در اوج درماندگی در پاسخ محبت مردم ناتوان بودم.
سعی کنید همیشه توی کیفتون خوراکی شیرین مثل شکلات نانی داشته باشید. قند خونتون افتاده بوده.
توی کیفم خوراکی شیرین مثل قند و شکلات داشتم، اما صبح کیفم رو عوض کردم و یادم رفت اون خوراکی ها رو منتقل کنم. به هر روی ممنون از پیشنهادتون