امروز صبح زود بیدار شدم با چه سختی رفتم نیاوران واسه مصاحبه، حسابی من رو سین جین کردم اسم همه مدیرهای قبلی رو پرسید، حتی از خانواده و تهش گفت شما با اون چیزی که ما میخواهیم فاصله دارید. می خواستم برم بازار تجریش بچرخم که بساط دوربین اینا به راه بود و خیلی شلوغ بود نرفتم. خلاصه رفتم شرکت بعدی برای مصاحبه یه تیم چهار نفری بودن خیلی خوش برخورد بودن و خیلی هم اذیتم نکردن، البته با افراد زیادی مصاحبه کردن، نمی دونم چی میشه ولی پرونده جستجوی کار در سال 1401 برای من بسته شد و فردا راهی شیراز میشم. اومدم برای خودم پاستا درست کنم، مواد رو در حجم زیاد استفاده کردم، اینقدر با بدبختی خوردم که در حال ترکیدنم. احتمالا لپ تاپم رو با خودم نمیبرم.
سلام Not Sorrow !!!
من با خوندن آرشیو کوتاهت متوجه نشدم چرا با خونواده زندگی نمی کنی در حالی که با توجه به مستاجر بودن و وارد شدن فشارهای مالی بنظر میاد که شرایط برات سخت تر شده و تحت فشاری
این استرسی که ازش صحبت می کنی در واقع
دلواپسی برای مسایلی هست که توی ذهنت داری
کم شدن این مسایل باعث کم شدن استرست میشه
سلام. من و خانواده ام در دو شهر متفاوت زندگی می کنیم.