The Conqueror Worm

The Conqueror Worm

Change changing places, Changes, Root yourself to the ground
The Conqueror Worm

The Conqueror Worm

Change changing places, Changes, Root yourself to the ground

مقابله با افسردگی

این بار که رفتم دکتر واسش توضیح دادم که انجام دادن کارهای ساده واسم سخت شده و حوصله انجام دادنش رو ندارم. تشخیص دکتر افسردگی بود و واسم قرص سرترالین تجویز کرد. تقریبا یک هفته ای میشه که دارم با افسردگی می جنگم. روتین پوستی، رفتن به پارک، پیاده روی، آشپزی و انجام کارهای منزل از جمله فعالیت هایی است که برای رهایی از افسردگی انجام دادم. نکته مثبت این سه روز تعطیلی این بود که من اصلا توی رختخواب نخوابیدم، بر خلاف تعطیلات قبلی که همش در رختخواب می گذشت و حوصله انجام هیچ کاری رو نداشتم. خودم از عملکردم راضی هستم و سعی دارم آشپزی رو این هفته جدی تر بگیرم، هفته پیش در روتین پوستی خیلی خوب پیش رفتم. 

روتین پوستی

توی تعطیلات عید چند تا کتاب خوندم، اثر مرکب تاثیرگذارترین بود. خلاصه کتاب در یه جمله بخوام بگم اینه که اگر شما در کوتاه مدت و به صورت روزمره عادات مشخصی داشته باشید در بلندمدت قطعا نتیجه رفتارتان را خواهید دید. مصداق عینی هم اینکه یکی از دوستام اومد خونمون و گفتش که چهار سال هست هر شب و هر صبح کرم آب رسان استفاده می کنه و توی عکس ها از خواهرش که چند سالی ازش کوچکتره جوان تر دیده می شد. من تصمیم گرفتم امسال روتین پوستی داشته باشم برای مراقبت از پوستم در برابر پیری زود رس، بدین سان روزها کرم ضد آفتاب می زنم و بعد از خونه خارج می‌شم کاری که قبلا پشت گوش می انداختم. کرم آب رسان و کرم شب استفاده می کنم و پوستم رو با یه شوینده ملایم صبح و شب شستشو میدم. تقریبا چند روزی از اجرایی شدن این روتین می گذره که تو اجراش موفق بودم.

داستان آرایشگاه

روز پنج شنبه رفتم آرایشگاه واسه اصلاح صورت و ابرو، که خانم آرایشگر گفت روی بینی ات منافذ باز داری و فیشیال انجام بده و منم تسلیم شدم. بعد تموم شدن کارم برگشتم خونه ولی فکر کردن به یه خانمی که اومده بود موهاش رو کوتاه کنه منو وسوسه کرد که برگردم آرایشگاه و موهام رو کوتاه کنم. موهام رو کوتاه کردم و بعدش رنگ پر کلاغی واسم زد و بدین سان تغییراتی در چهره من نمایان شد. کمی هم پوست صورتم رنگی شد که تو خونه ابزارهای مختلف برای پاک کردنش بسیج کردم. تا حدودی از قیافه جدید راضی هستم و امروز همکارها هم گفتن تغییر کردی.راستی همه کارهایی که انجام دادم ششصد و پنجاه هزار تومان خرج برداشت.

لپ تاپ جدید

توی شرکتی که من کار می‌کنم، محیطی که به ما اختصاص داده شده پنجره نداره و عاری از نور طبیعی هست. یکی از بچه ها رفته پیش مدیرعامل و به این مسئله اعتراض کرده که در این فضا در بلندمدت قادر به کار کردن نیست. تدبیری که مدیرعامل اندیشیده این هست که برای بچه ها لپ تاپ تهیه کنه که بچه‌ها بتوانند از اتاق کنفرانس در ساعاتی که جلسه نیست استفاده کنند و دسترسی به نور طبیعی داشته باشند. لپ تاپ های جدید برای شرکت چیزی حدود هشتاد تومن آب خورده و تقریبا دو هفته ای میشه تحویل بچه ها داده شده است. در این دو هفته من اوقاتی که فرصت کنم برم اتاق کنفرانس و از لپ تاپ استفاده کنم بسیار کم بوده و امروز رسما از سمت کارشناس ارشد تهدید شدم که اگر از لپ تاپ استفاده نکنم باید پسش بدم. من هم از ترس لپ تاپ رو برداشتم و پریدم اتاق کنفرانس. لپ تاپ جدید رو دوست دارم و نمی خوام از دستش بدم. 

سرمایه‌گذاری جدید

همان طور که در جریان هستید، من قصد خرید خانه دارم و دارم واسش پول جمع می‌کنم. تقریبا چند سالی میشه که لباس نخریدم و از سایر هزینه های غیر ضروری و خرج های بی مورد پرهیز کردم و بعضا از خورد و خوراکمم زدم. بماند که گاها حوصله غذا درست کردن نداشتم و غذای بیرون رو ترجیح دادم که یه سبک زندگی ناسالم و پر هزینه است اما دوست ندارم خیلی به خودم سخت بگیرم. برای اینکه ارزش پولم از دست نره به خرید سکه روی آوردم. امروز از سایت بانک مرکزی قیمت یک متر خانه در تهران برای سال 1397 رو با سال 1402 مقایسه کردم و رشدش رو تو این پنج سال حساب کردم. همون بازه قیمت سکه رو هم حساب کردم. خلاصه محاسبات من اینه که رشد سکه اندکی بیشتر از رشد مسکن هست و میشه با خرید سکه برای خرید مسکن پلن ریخت و خیالت راحت باشه که این وسط پولی از دست ندادی و از رشد مسکن جا نمی‌مونی. فلذا الان یه منطق محکم پشت محاسباتم هست که میگه راهم درسته و متضرر نمیشم، بنابراین این شیوه سرمایه‌گذاری را تا حصول نتیجه ادامه میدم.

گذران روزها

صبح ها به زور از خواب بیدار میشم و خودم رو می کشونم سر کار، عصرها بعد از کار سری به فروشگاه شهروند می زنم و یه چیزی میخرم تا شام ساده ای تدارک ببینم. بعد از خوردن شام و قرص‌هام در یوتیوب می چرخم و وقت گذرانی می کنم. گاهی حوصله داشته باشم کتاب می خوانم در غیر این صورت به رختخواب پناه می برم و خواب را به بیداری ترجیح می‌دهم. این است شرح مختصری از روزهای من که کسالت بار سپری می‌شود و در آن خبری از هیجان نیست. روزهای چهارشنبه احساس آزادی عمل بیشتری دارم بعضا در خیابان ولی عصر یا انقلاب قدم می زنم و مغازه ها را تماشا میکنم. آخر هفته ها را در رختخواب سپری می‌کنم. اخیرا چند مجموعه داستان کوتاه خوانده ام. موراکامی نویسنده ای بود که برای اولین بار از او می خواندم. کتاب دیدن دختر صد در صد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل را از او خواندم. فکر می کنم باز هم نیاز دارم از موراکامی چیزی بخوانم. کتاب جنگل نروژی را انتخاب کردم اما هنوز آن را تهیه نکرده ام. 

خرید خانه

قصد دارم تو تهران خونه بخرم یه آگهی بهم چشمک میزنه قیمت خونه یک میلیارد و دویست و سی تومنه و من اگه همه دارایی هام رو تجمیع کنم تقریبا به این عدد میرسه منتها قسمت زیادی از دارایی ام شهرستان هست و باید یه سر برم شهرستان و دارایی‌هام رو بیارم و اینجا تبدیل به نقد کنم. نمی دونم الان خونه رو بخرم یا صبر کنم یکی دو سال دیگه یه جای بهتر بگیرم. خسته شدم از مستاجری و اینکه خونه ای که توش هستم یه سری مشکلات داره مثلا قفل در خراب هست. دستشویی مشکل داره و سوسک و مارمولک هم داره، کلا حموم دستشویی رفتن تو اون خونه برای من معادل عذاب الهی هست و فقط به دلیل اجاره کم اونجا رو تحمل می کنم. با توجه به دردسرهای جابه جایی هم فعلا قصد ندارم جابه‌جا بشم. این خونه جدیده سی و هفت متر هست و اتاق هم نداره اما نوساز هست، طبقه چهارم هست و آسانسور نداره، در کل صد در صد ایده آل نیست ولی من هم نمی دونم چیکار کنم. پولامو جمع کنم یه جای بهتر بخرم یا همین رو بخرم. 

صبح زود

امروز صبح زود بیدار شدم چون توی شرکت ساعت هشت جلسه داشتم و باید زود و بدون تاخیر می رسیدم. توی مسیر که می اومدم خمیازه می کشیدم و حالا سر کار حس کار کردن ندارم و خمیازه می کشم. دوباره چهارشنبه جلسه داریم و باید یه سری فایل تحلیل برای جلسه چهارشنبه آماده کنم اما چه کنم که بدجوری خوابم میاد. چایی که آبدارچی آورد هم افاقه نکرد. همین طور سایت ها رو بالا پایین می کنم  تمرکز ندارم که کار کنم. من احتمالا توی زندگی قبلیم خرس قطبی بودم. دیشب زود خوابیدم قاعدتا زود بیدار شدن نباید اینقدر مشکل ایجاد کنه ولی من همچنان خمیازه می کشم و هیچ کنترلی روش ندارم انگار هزار سال هست که نخوابیدم. 

هدیه گران بها

یکی از دوستان من رو به یه آقایی معرفی کرده، گاهی با هم صحبت می کنیم. این آقا خارج از کشور زندگی میکنه و قرار هست تعطیلات نوروز ایران بیاد. برای تولد من رفته یه کیف خریده و عکسش رو واسم فرستاد گفت این یکی از کادوهات هست. من سرچ کردم با توجه به برند و نوع کیف تقریبا یه مدل مشابه رو پیدا کردم که سه هزار دلار قیمت داشت. راستش حس بدی بهم دست داد وقتی قیمت رو ضرب در قیمت دلار کردم و به پول ایران حساب کردم. حس می کنم برای دست گرفتن چنین کیفی آمادگی ندارم چون پولش حداقل معادل یک سال کار کردن من هست و چرا باید یه نفر  همچین هزینه ای برای کادو کنه؟ دلم می خواد یه جوری که ناراحت نشه بهش بگم ولی نمی دونم چطور باید بهش بگم.

غذای بیرون

این روزها میرم شرکت برمی‌گردم خونه و روز من به فضای مجازی و خواب و کار می‌گذره. دیروز رفتم خرید مغازه‌ی مورد نظر بسته بود و من بی‌هدف رفتم داخل یه رستوران غذا بخورم نزدیک سیصد هزار تومان برای یه جوجه کباب و سوپ هزینه کردم. امروز صبح مبلغ اندکی سود سپرده به حسابم واریز شد کمی آروم گرفتم. دوست ندارم خودم رو سرزنش کنم واسه هزینه‌ای که شده چون مصداق بارز آب رفته به جوی باز نمی‌گردد هست. اما این الگوی رفتاری نباید تبدیل به عادت بشه. تنهایی حوصله غذا درست کردن ندارم و معمولا از سر کار بر می گردم خسته و گرسنه هستم این هست که گاها به غذاهای بیرون نه نمی گم. این هفته هم نزدیک خونمون جشنواره طعم و دیگ بود ازشون کشک بادمجون، کتلت و آش دوغ گرفتم. با این احتساب این هفته همش غذای بیرون گرفتم و هزینه ها سر به فلک کشیده است.